نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد، نامی ابداعی است که از دو آی دیِ مسنجرِ یاهو در سال‌های دور، گرفته شده که امروز به نوعی، شاید نام مستعارم هم شده باشد. وبلاگ نویسی رو ابتدا در پرشین بلاگ در سال 83 آغاز کردم و از آذر 83، در بلاگفا با نشانی "شاد باشید.بلاگفا.کام" ، ادامه دادم. از سال 90 در نشانی "نیکشاد.بلاگفا.کام" به نوشتن ادامه دادم که بعد از مشکلات اخیرِ بلاگفا، به " بیان" آمدم. اینجا هم قرار بر این دارم که از موسیقی و شعر و داستان و از این دست، بنویسم.

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

خاطره ای از قمرالملوک وزیری از زبان بیژن ترقی:

" مرحوم پدرم،دوستی داشت از ثروتمندان معروف شهرستان یزد که هرچند یکبار، به خاطر ملاقات قمرالملوک وزیری به تهران می­آمد و هدایای گرانبها و نفیسی به او تقدیم می­کرد. یکی از دفعات که درست به خاطر دارم ایام فروردین و روزهای عید نوروز بود، با پدر قرار داشتند به ملاقات قمربروند، پدر مرا هم که پسر بچه ای ده، دوازده ساله بودم، با خود برد.بیژن ترقیهمین­قدر به خاطر دارم که اطراف منزل قمر مدتی انتظار کشیدیم، تا اینکه بالاخره با سر و رویی آراسته از منزل بیرون آمد. بلافاصله رو به دوست پدر کرد و گفت " قبل از آنکه به مهمانی برویم من کاری  دارم که پس از انجام آن  خواهیم رفت،  اول آنکه من چیزهایی سفارش داده ام که میگیریم، بعد هم یک زحمت دیگری دارم که با شرمندگی خواهم گفت". خلاصه آنکه  از مغازه ای دو صندوق در بسته تحویل گرفتند و در پشت ماشین قرار دادند. سپس خانم قمر به  دوست پدرم گفت: می دانم دیر شده ولی زود تمام می شود، زحمت بکشید، مرا به جاده­ی شهر ری برسانید، چون یک کار کوچکی دارم، تا با خیال راحت نزد مهمانان شما برویم.در نیمه­های جاده­ی شهر ری که در آن ایام بیابانی بیش نبود، مقابل دو خانه­ی مخروبه کاهگلی، ماشین را نگهداشتند.قمر در حال پیاده شدن بود که از {شنیدن}  صدای ماشین، پرده­ی مقابل آن دو خانه مخروبه کنار رفت و تعدادی بچه­های سه چهار ساله، با سر و روی ژولیده و لباس­های کهنه و مندرس، ذوق­کنان بیرون دویدند و دستهای کوچک خود را به طرف قمر باز نگه داشتند.به راستی منظره­ای بهت آور بود. قمر با آنکه به خاطر مهمانی از هر جهت خود را آراسته بود، گویی به استقبال عزیزان و فرزندان خود می­رود؛ یک­ یک آنان را درآغوش گرفته، چهره­های دود زده و موهای درهم و غبار­آلودشان را می­بوسید و می­گریست. به اشاره او صندوق ها را بیرون آوردند. کودکان حس می­کردند باز، درهای خوشبختی به رویشان باز شده. شادی با قمر آمده بود. لباس­ها ، کفش­ها، جوراب­های رنگین، بر سر دست­ها به پرواز در آمده؛ فریاد شادی کودکان نه {تنها} ما را که فرشتگان آسمان را به شادی و رقص آورده بود؛ من اگرچه کودکی بیش نبودم ولی از همان روز بود که عشق را شناختم " .

محمد جواد کسایی درباره­ی قمرالملوک می نویسد:

از سنین نوجوانی در خانه­ی شوهر­خاله­ی خود یعنی مجدالصنایع با هنرمندانی چون درویش خان،رکن­­الدین­خان مختاری،حاجی خان عین­الدوله (نوازنده­ی تنبک) و حسام­السلطنه آشنا شد. در جلسه­­ای مرتضی نی­داوود را دید و به کلاس درس او راه یافت. اولین کنسرت خود را به همراه تار نی­داوود در گراند هتل تهران به سال 1303 اجرا کرد . قمر با بسیاری هنرمندان موسیقی و شاعران،  دوستی و رفت و آمد داشت؛ از جمله میرزاده­ی عشقی. این شاعر وطن دوست، در تیرماه 1303 به دست مأموران حکومتی به قتل رسید. "قمر چند سال بعد، صفحه­ی گرامافونی در ابوعطا و حجاز به یاد عشقی ضبط کرد و همراه با ویولن حسین یاحقی این شعر را با لحن مؤثری خواند :

هزار بار مرا مرگ به این سختی است

برای مردم بدبخت، مرگ خوش­بختی است

در ابتدای صفحه، صدایی که احتمالاً صدای حسین یاحقی است، گفته است:(به یاد شاعر ناکام میرزاده ی عشقی). صفحه­ی مذکور در ایران ضبط و در سال 1306شمسی در برلین تکثیر و به بازار عرضه شد. خرید و فروش و شنیدن این صفحه در دوره­ی رضاشاه چندان آزاد نبود و حتی الامکان جمع آوری می گشت."1

"یکی دیگر از صفحه های قمر با این شعر شروع می شود :

آخر ای ساقی سنگین دل خدا را تا به کی

خون دل در جام ما ریزی دمادم جای می

صدای قمر در صافی و درخشندگی و  لطف و جذابیت نظیر نداشت. زمانی که قمر در اوج شهرت و افتخار بود صفحه­هایی از صدایش ضبط شد، این آهنگ­ها در آن دوره بر سر زبان­ها بود و دوستداران بسیار داشت. متأسفانه، کارخانه­ای که این صفحات را می ساخت در جنگ جهانی از بین رفت و امروز صفحات نو از صدای او کم­تر به دست می­آید ."2

"برخی از تصنیف­ها که در نمایش­نامه­های رایج آن زمان مورد اجرا قرار می­گرفت، در صفحه ضبط شد و به یادگار ماند؛ از آن جمله می توان تصنیف ماهور را نام برد که با این شعر از عشقی شروع می شود :

اکنون که مرا وضع  وطن در نظر آمد

دیدم که زنی با کفــن از قبر درآمـــد

این تصنیف توسط قمر همراه با تار مرتضی نی­داوود جزو ردیف صفحات کمپانی هیزمسترزویس ضبط شده است و مربوط به نمایش نامه­ی «شهریاران ایران» بود. ترانه­ی دیگری در اوضاع ایران پس از جنگ بین­الملل اول و اواخر عهد قاجار سروده شده است که  توسط قمر در حدود سال 1307 هجری شمسی در صفحه خوانده شد. شعر و آهنگ آن در نغمه­ی دشتی از امیرجاهد بود و با این شعرشروع می شود:

در مــلک ایــران،وین مـــهد شیران

تا چند و تا کی، افتان و خیزان

داد از جهالت خدا که قدر خود ندانیم

در زندگانی چراشبیه مردگانیم."3

"در زمان رضاخان سردارسپه، عارف قزوینی به همدان تبعید شد و بقیه­ی عمر را در نقطه­ی دورافتاده­ای از آن شهر با فقر و فاقه به سر برد. عارف در این مرحله از عمر مردم گریزان بود و تنها و بی کس می زیست و مانند «روسو»، صبح زود راه صحرا در پیش می­گرفت و برلب جوبیار و سایه­ی درختی می نشست و با طبیعت راز و نیاز می کرد و شامگان به خانه برمی گشت. بیش­تر اوقات در صمت و سکوتی آمیخته به بهت و حیرت فرو می­رفت و آهسته با خود سخن می گفت:(ای داد و بیداد ،دیدی چه کردند؟ با چه پایی آمدند وبا چه دستی بردند! چه گوسفندانی که کارد به استخوان­شان رسیده ،ولی دست و پا نمی زنند)؛..." 4

در این هنگام یعنی سال 1310، قمر برای اجرای کنسرت به سینمایی که تازه در همدان ساخته بودند، دعوت می­شود.شب اول و دوم را عبدالله  طالع همدانی این گونه شرح می کند:"یادم هست قمر یکی از غزل­های دانش بزرگ نیا را در دستگاه سه­گاه با تصنیفی که آهنگ آن از آقای مرتضی نی­داوود و شعرش از شادروان پژمان بخنیاری بود(ای دل آواره، باز شب آمد...) در آن شب خواند. غزل بزرگ نیا:

به پیش روی تو مه جلوه­گر نخواهد شد

بیا که جلوه از این بیش­تر نخواهد شد

ز بـــلبلان غزل خــوان بـــاغ آزادی

ز صد هزار یکی چون قمر نخواهد شد

شب دوم بود که مرحوم عارف در کنسرت حضور یافت. در تمام مدتی که قمر می­خواند، عارف گریه می کرد.همه­ی مردم تحت تأثیر صدای قمر و وضع روحی عارف، به هیجان آمده بودند.بعد تمام گل­ها و گلدان نقره­ای که از طرف فرماندار و بزرگان شهر تهیه شده بود، به پیشنهاد قمر به عارف تقدیم شد، ولی عارف قبول نکرد و تمام آن­ها را به خود قمر دارد و قمر آن­ها را به دیگران بخشید."5

این است سرگذشت نهضت موسیقی در دوره­ی مشروطه و سرآمدان این جنبش اجتماعی، فرهنگی، هنری، در این مقطع از تاریخ.

قمرالملوک وزیری علاوه بر همکاری مستمر با مرتضی خان نی­داوود، با این نوازندگان نیز همراهی کرده است: مرتضی محجوبی، ابولحسن صبا، حسین یا حقی، ارسلان درگاهی، موسی نی­داوود؛ و تصانیفی از عارف قزوینی، میرزاده­ی عشقی، وحید دستگردی، ایرج میرزا، ملک­الشعرا بهار، پژمان بختیاری، محمد­علی امیر­جاهد، موسی نی­داوود، رضا محجوبی، ایرج میرزاو.. خوانده که تعدادی از آن­ها در گنجینه­ی موسیقی ایران موجود است.

سبک خوانندگی قمر را باید سبک سید حسین طاهر زاده و نزدیک­ترین صدایی دانست که از او تبعیت کرده است. روح الله خالقی در این باره می نویسد"به عقیده­ی خودش [طاهرزاده] ، قمر­الملوک با این که شاگرد او نبوده، ولی مثل این که غیر مستقیم از روش او تقلید کرده است. چنان­ که می گفت (وقتی صفحه­اش را شنیدم، خیال کردم خودم می­خوانم). همین تعریف استاد برای درک اهمیت مقام هنری قمر کافی است، تا در موقع خود به داستان او [قمر] برسم؛ زنی که در میان تمام زن­های معاصرخود و حتی نوازندگان امروز از همه برتر و والاتر است".6

قمر با تأسیس رادیو ایران شروع به خواندن آواز در این مرکز نمود و صدای او را این نوازندگان همراهی کردند:حبیب سماعی، مهدی خالدی، عبدالحسین شهنازی، مرتضی محجوبی، مرتضی نی­داوود و ابوالحسن صبا.او در سال های پایانی دهه­ی بیست با برادران معارفی و برخی دیگر از هنرمندان موسیقی رادیو به اجرای برنامه، پرداخت و در اوایل دهه­ی سی، آخرین برنامه­ی خود را با تاراسماعیل کمالی ارائه کرد، و از آن پس بر اثر گرفتگی صدا و از دست دادن توان خوانندگی، منزوی و گوشه گیر شد."قمر هیچ گاه مادیات را نشناخت و از همان زمانی که در اوج شهرت بود و می­توانست ثروت اندوخته کند، درآمد خود را به محتاجان بخشید و او از این که روزی مورد حق­ناشناسی و فراموشکاری قرارگیرد، بیمی به خود راه نداد.او در اواخر عمر دچار تنگنای مادی شد؛ معدودی از دوستان­اش در تهران نو خانه­ای چند اطاقه برای او خریدند،..." 7

      قمر در رادیو

عبدالرحمن فرامرزی در سرمقاله­ی روزنامه کیهان هجدهم مرداد1338 چنین نوشت:

"مرگ قمر؛ در روزنامه­ها تفصیل مرگ و نقل جنازه او و ممانعت پاسبان از رسیدن جنازه­ی او به قبرستان ظهیرالدوله را خواندید. قمر مرد، کسی بالای سر او نبود.اداره­ی رادیو بسیار کوشید که تجلیل مصنوعی برای او درست کند و موفق نشد. از این همه خواننده، نوازنده، هنردوست، یک نفر به خود زحمت نداد که قدم رنجه دارد و نیم ساعت بر سر جنازه یا مزار قمر بیاید، پس هنردوستی ما دورغ است و این حرف­هایی که راجع به تشویق هنر و هنرمندان می زنیم؛خود، آن­ها را باور نداریم. بعد از قمر مادر دهر هنرمندی از او والاتر کجا خواهد زایید که دیگر کسی با تشویق او، هنر دوستی خود را ثابت کند. شما نوزادان باغ  وجود، نمی دانید قمر که بود. از آن­هایی که روزگار عزت و جلال او را دریافته بودند بپرسید...، ولی آن قمر با آن حشمت و جلال در نهایت عسرت و آخرین حد گمنامی و بی چارگی مرد و نشان داد در این مملکت، هیچ برای انسان ذخیره نمی شود، غیر از پول و یا طایفه و جماعت نیرومندی که برای آدم، حشمت و جلال مصنوعی راه بیاندازند."

این بود گوشه­ای از سرگذشت و سرنوشت افتخارآمیز بانویی که در دوران سیاهی و تباهی، موسیقی این مملکت را و موسیقی دان این مملکت را شأن و ارج بسیار نهاد، اما هزاران افسوس که روش و منش او در زندگی انسانی و در هنرش، در نسل­های بعدی نه تنها تداوم نیافت که به فراموشی رفت.

ستارگان هنر بس دمیده اند و هنوز

شبان تیره­ی عشاق، روشن از قمر است

منابع:

1-چشم­انداز موسیقی ایران؛ ساسان سپنتا
2-یادی از هنرمندان (برنامه رادیویی)؛ روح­الله خالقی
3- تاریخ تحول ضبط موسیقی در ایران؛ ساسان سپنتا
4-ایرج و عارف؛ نصرت­الله فتحی
5-تماشا؛ عبد­الله طالع همدانی
6-سرگذشت موسیقی ایران؛ روح­الله خالقی
7-چشم­انداز موسیقی ایران؛ ساسان سپنتا

مستندی از زندگی "قمر­الملوک وزیری"، که به علت داشتن تک‌خوانی زن، برای اکران در چهارمین هفته‌ی فیلم فروغ، از وزارت ارشاد مجوز نگرفت؛ عصر روز چهارشنبه برای جمعی از هنرمندان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران، در موزه‌ی هنرهای معاصر به نمایش در آمد.{فیلم را تهیه کردم و دیدم؛ متاثر کننده­ست}

در این فیلم (صدای ماه) هیچ تصویر متحرکی از "قمر­الملوک وزیری" وجود ندارد چرا که منابع تحقیقی درباره‌ی زندگی قمر بسیار اندک است؛ چه عکس، چه نوشته و چه فیلم. حتی از فیلمی که با نام "مادر" در سال 1331 توسط اسماعیل کوشان در پارت فیلم ساخته شد و قمرالملوک وزیری در آن، نقش کوچکی بازی کرد نیز تصویری به یادگار نمانده است. از این فیلم که به دلیل شهرت قمر، فروش بالایی پیدا کرد و باعث نجات پارت فیلم از ورشکستگی شد، فقط یک نسخه موجود بود که آن هم در حادثه‌ی آتش‌سوزی در یکی از سینماهای قدیمی تهران از بین رفت. به همین دلیل در حال حاضر هیچ فیلم مستندی که تصویر قمر را نشان دهد، وجود ندارد و فرحناز شریفی، کارگردان فیلم کوشیده است فضای سال‌های حیات قمرالملوک وزیری را با تصاویری از دوران مظفرالدین شاه، وقایع مشروطه و دکتر محمد مصدق بازسازی کند و با بهره‌گیری از عکس­های هنرمند، فیلم را بسازد.

حسین علیزاده، آهنگساز، پژوهشگر موسیقی و نوازنده‌ی سه‌تار، پس از نمایش فیلم با اشاره به این که ساختن فیلمی مستند درباره‌ی قمرالملوک وزیری به دلیل ابعاد شخصیتی این هنرمند و هم کم‌بودن تعداد تصاویر باقی‌مانده از او کار بسیار دشواری است، گفت: "با وجود دشواری‌های فراروی فیلم، حضور قمر در سراسر فیلم احساس می شود."

وی گفت: "صدای ماه، فیلمی درباره‌ی جاودانگی است. فیلمی که توانسته زوایای زندگی یک هنرمند را به تصویر بکشد و حس جاودانگی او را در مخاطب ایجاد کند."

علیزاده با اشاره به موانعی که در دستیابی علاقه مندان و پژوهشگران موسیقی به آثار باقی‌مانده از قمر وجود دارد، گفت: "قمر یک زن هنرمند است و امروزه می‌بینیم برپایی بزرگداشت زن تحت عناوین مختلف متداول شده. ما از زن ستایش می کنیم، اما برای فعالیت‌هایش شرط می‌گذاریم. برایش بزرگداشت می‌گیریم اما برای دامنه‌ی فعالیت فرهنگی‌اش مرز می‌گذاریم و می‌گوییم حق داری این کار را بکنی و آن کار را نه. در چنین روزگاری سخت است فیلم ساختن درباره‌ی زن بزرگی چون قمر که نخستین زنی بود که پس از موسیقی مطربی قاجاری، به ‌طور جدی روی هنر آواز کار کرد."

وی گفت: "در واقع قمر جزو شخصیت‌های استثنایی است و نمی‌شود در جامعه‌ای زن را بزرگ داشت، اما هنر او را نادیده گرفت."این پژوهشگر با اشاره به این که بزرگ بودن شخصیت قمرالملوک وزیری فقط در هنر خواندن، خلاصه نمی شود و او یک فعال اجتماعی نیز بود، افزود: "هنر، زندگی‌بخش است؛ چه در حیات و چه پس از آن. به همین دلیل است که می‌بینیم زنی که در زندگی واقعی خود آزادی را لمس نکرد، حتی در مرگش هم رها نبود؛ به نوعی که ما برای اولین بار است که تصویر گور قمر را در فیلمی مستند می‌بینیم، در هنر خود مرزها را می‌شکند و جاودانه می‌شود و بدون آن که تلاش کند، سال‌ها پس از مرگش فیلمی درباره‌ی او ساخته می شود. او در واقع آزادی را حس نکرده، آزاده می‌شود."علیزاده همچنین گفت: "اگر زن، نیمی از جامعه است، چگونه است که حضورش در عرصه‌های مختلف نمی‌تواند کامل باشد."وی با تاکید بر این که قمر­الملوک وزیری‌ها، ثروت‌های ملی به شمار می‌روند و جزو میراث فرهنگی و معنوی هستند، تاکید کرد: "ما به راحتی نمی‌توانیم سرمایه‌های هنر ملی خود را نادیده بگیریم. منبع میراث خبر

در 14 و  15 آذر و 23 و 24 بهمن 1381، کنسرتی به مناسبت نود و هفتمین سال تولد قمرالملوک وزیری در تالار وحدت و سالن رودکی و فرهنگ­سرای ارسباران، توسط گروه نهفت به سرپرستی جهانشاه صارمی برگزار شد.

در بروشور این کنسرت، از زبان جهانشاه صارمی، می خوانیم:

 قمرالملوک وزیری ( 1284-1338)

 خواننده، شاگرد مستقیم مرتضی نی­داوود و پرورنده غیر مستقیم مکتب آوازی سید حسین­ طاهرزاده، دارای قریحه عالی هنری درتوانایی های بیانی، تکنیک واحساس فوق­العاده وصاحب مقام انسانی متعالی . اودرتاکستان قزوین چشم به جهان گشود، پدرش سید حسن چهارماه قبل ازتولد اودرگذشته بود واز دامان گرم مادرش که طوبی نام داشت، بیش از8 ماه بهره­ مند نشد واز 8 ماهگی تحت تکفل وتربیت مادربزرگش خیرالنساء ملقب به افتخارالذاکرین قرارگرفت.ملا خیرالنساء، زنی بود مهربان، پرهیزکار ومومن که درحرمسرای ناصرالدین شاه روضه می خواند . قمر درمحیطی پرورش یافت که خواندن آواز، از ضروریات زندگی، یعنی وسیله امرارمعاش بود. قمرخردسال درهنگام شنیدن آواز خیرالنساء سکوت می کرد وسراپا گوش می­شد ونغمات را درذهن خود می­سپرد ودرهنگام تنهائی کوشش می کرد عینا آن الحان راتقلید کند. ازاین جهت خیرالنساء تصمیم گرفت قسمتی ازمراثی را به قمربیاموزد تا درهنگام مقتضی دوصدایی آنها رااجرا کنند .

قمرچون ازکودکی دربرابر گروه کثیری به مرثیه خوانی پرداخته بود، شهامت ودلیری بی مانندی پیدا کرد. هرگز دیده نشد که او دربرابرجمعیت هراسان شود وحق لغات را چنانکه باید ادا نکند. شانزده ساله بود که به داشتن صدایی خوش، و آوازی دلکش و دلپذیر مشهورشد. قمر با داشتن این امتیازات زمانی درک کرد که آوازخواندن ومقید به دستگاهی نبودن، رفته رفته صدایش را وحشی و بی بندوبار کرده است.این نکته را هنگامی دریافت که همراه با سازی به خواندن پرداخت. خود اودراین مورد می گفت " آشنایی گوش من به موسیقی اززمانی بود که درمنزل یکی از اقوام جلسات دوستانه هنری تشکیل می شد. آن­ وقت من خیلی جوان بودم. درویش­خان تارمی زد وحاجی خان معروف به عین الدوله ضرب می گرفت " .

قمرخیلی زود ضعف خودرا دریافت وازمادربزرگش درخواست کرد که نوازنده­ای را به خانه بیاورد تا به وی تعلیم آوازدهد. خیرالنساء موافقت کرد وپیرمردی را که نامش برما مجهول است بدین منظوربه خانه دعوت کرد. متاسفانه چند ماه نگذشته بود که اولین استاد قمر جهان را بدرود گفت .  قمر دراین مورد می گفت : " در زمان آموزش نزد اولین استادم  به صفحات طاهر­زاده هم زیاد گوش می دادم  تا با مرتضی خان نی داوود آشنا شدم که از همه بیشتر ازمحضر ایشان استفاده کردم " رابطه قمر با نی داوود پس ازچندسال ازمرحله شاگردی واستادی به همکاری رسید واین نوازنده مشهور درتمام مراحل هنری با قمر همراه بود و با آواز وی، نوازندگی می کرد.

 نی­داوود رفته رفته نوازنده خاص قمر ومشاور هنری او شد. اولین کنسرت قمر در سال 1313 درگراند هتل برگزار شد و درهمین کنسرت بود که برای اولین بارتصنیف مرغ سحر راخواند. اجرای آثار عارف وآشنائی با او، ازنقاط عطف زندگی قمر است. ازجمله این آثار می­توان به تصنیف گریه کن ( به یاد کلنل محمد تقی خان پسیان ) و تصنیف ای دوست حق اشاره کرد. عارف، شاعر انقلاب، درسال 1305صدایش را ازدست می دهد. ازآن پس ناگزیر تصنیف و ترانه­هایش را درسینه خود می خواند وصدای فریادش را قمر ادامه می دهد. تصنیف دیگر عارف که آن را نیز قمر خوانده مارش جمهوری است که نخستین بار خود عارف آن رادرسال 1300 شمسی در کنسرت معروف جمهوری اجرا کرد که متاسفانه تمام صفحات اجرای قمر را دولت وقت از بین برد.

او درمورد اولین ملاقاتش با عارف، که دوران تبعید را درهمدان می گذراند؛ می گوید " به هرترتیب بود اورا ملاقات کردم. من عارف را ندیده بودم وتنها  به اسم، اورا می­شناختم اما با دیدن او مهرش دردلم جای گرفت وفهمیدم مرد بزرگ وآزادمنشی است وشاید کمترمانند داشته باشد " .

قمر حافظ سنت­های اصیل آواز ایران بود. او حدود صدای زن و بطورکلی حدود صدای خود را به خوبی می خواند. درگوشههایی مانند عشاق، حجاز وعراق، اوج صدایش به خوبی هویدا می­شد؛ همان مهارتی را که در اجرای تحریرها در اکتاوهای پایین داشت، دراوج نیز نمودار می­کرد. فریادهای بی جا وهوار و فغان درآوازش نبود. او از معدود خواننده­هایی بود که آواز و تصنیف را به بهترین وجه و صحیح­ترین طریق اجرا می­کرد. وسعت صدایش به طور تقریبی از نت " دو" ( زیر خط حامل با کلید سل ) تا نت " ر" (روی خط چهارم ) بود که طبق تقسیمات صدای زنان درموسیقی غربی تا حدی نزدیک به کنترآلتوبود؛ که درموسیقی ایرانی به این نوع صدا چپ­کوک می­گویند.

 او واضع مکتبی نبود اما آنچه را که آهنگسازان می­آفریدند به بهترین وجه ممکن اجرا می­کرد. ازمیان سازها به تار، علاقه داشت و تا حدودی هم به نواختن آن آشنایی داشت. از او 426 صفحه توسط کمپانی­های مختلف صفحه پرکنی، ضبط شده است.

                 کنسرت به یاد مرغ سحر

 ازدیگر تصنیف های معروف او می­توان به "جوانان ایران"، " نوع بشر"، "درملک ایران"، "هزاردستان"، "دربهار امید"، "مام من"، "زمن نگارم"، "موسم گل"، "امان ازاین دل"، "هدیه عاشق"، "بهاراست و هنگام گشت"، "قلب مادر"، "چه شورها"، "وضع وطن"، "حاصل زندگی"، "لشگر گل"، "مرغ حق"،"آتش دل" و... اشاره کرد که  اکثرا همراه با تار مرتضی نی­داوود، ارسلان درگاهی، ویولن موسی نی­داوود، پیانوی مرتضی محجوبی وشامل اجرای آثار عارف، درویش خان، نی­داوود و امیر جاهد می باشد.{فایلی با فرمت پی دی اف شامل ترانه­های قمر در انتهای این نوشتار، خواهم گذاشت}.

نمی­توان درباره قمرنوشت وعلاوه برصدایش از انسانیت او یاد نکرد . بینش اجتماعی، مردم دوستی، سخاوت و فروتنی را تمامی معاصران او، و نه حتی هنرمندان، ازصفات قمر دانسته­اند. برای مردم می­خواند وبرای مردم زندگی می­کرد. آنچه داشت، متعلق به همه بود و آنچه را بخاطر صدای بی­نظیرش می­گرفت، بی­دریغ بین مردم تقسیم می کرد . او می­دانست وقتی مورد احترام مردم قرار خواهد گرفت، که برای مردم، گام بردارد و هنرش را درخدمت مردم بگذارد. خرید 70 تخت­خواب برای پرورشگاه ازمحل اولین عایدی صفحاتش، صرف درآمد کنسرت­هایش به نفع فقرا، بزرگ کردن چند کودک بی­سرپرست، فروش خانه­های خود در خیابان جامی و مخصوص به نفع مردم فقیر، شاید نمونه­های کوچکی ازسخاوتمندی بی­دریغ او باشد .

درساعت 23 پنج­شنبه 14 مرداد 1338آخرین شعله­های لرزان حیات ستاره درخشان هنرایران به خاموشی گرایید. جنازه قمر بنا به دلایلی{؟} مانند اشخاص مجهول­الهویه به سردخانه پزشک قانونی منتقل شد. روز بعد جنازه، بی­سروصدا، با آمبولانس وزارت دادگستری، ابتدا به منزل او واقع درتهران نو، منتقل و ازآنجا _درحالی که فقط 20 نفر درتشییع جنازه او شرکت کرده بودند_ به آرامگاه ظهیرالدوله منتقل شد.قمر سخاوتمندانه وبی دریغ آنچه راکه داشت ایثارکرد. هرگز به هنرش خیانت نکرد وآن را نه تنها بنده دینار و درهم نکرد؛ بلکه ازآن در راه تحقق بخشیدن به آرزوهای ملی ومیهنی خود استفاده کرد. فقیر وتنها مرد؛اما صدای او و یاد او همواره درتاریخ موسیقی ما زنده می ماند و می خواند.

                                                                                                         جهانشاه صارمی

 کنسرت شامل دو بخش بود.
بخش اول :
1- دستگاه ماهور
پیش درآمد ماهور؛ مرتضی نی داوود
مقدمه ماهور؛ آقا حسینقلی
ساز و آواز
تصنیف "مرغ سحر "؛ کلام : محمد تقی بهار، آهنگ:مرتضی نی­داوود
تک نوازی
تصنیف " شب ما ( زمن نگارم )"؛  کلام : محمد تقی بهار؛ آهنگ:غلام­حسین درویش 
رنگ ماهور؛ علینقی وزیری 
2- دو نوازی کمانچه وتمبک 
3- آوازدشتی 
تصنیف " موسم گل "؛ کلام: وحید دستگردی؛ آهنگ: موسی معروفی 
تک نوازی
تصنیف " آتش دل "؛ کلام: پژمان بختیاری؛ آهنگ: مرتضی نی­داوود
رنگ دشتی؛ علی­اکبر شهنازی 

 بخش دوم :
1- دستگاه چهارگاه 
پیش درآمد چهارگاه؛ حسین علیزاده
تصنیف " هزاردستان " ( اجرای بدون کلام )؛ امیر جاهد
رنگ چهارگاه؛ علی اکبرشهنازی  
2- تک نوازی سنتور ( پیش درآمد وچهارمضراب دشتی )؛ فرامرز پایور
3- آواز بیات اصفهان و دستگاه همایون  
تصنیف " نوع بشر "؛ کلام: امیر جاهد؛ آهنگ: علی اکبر شهنازی 
پیش درآمد اصفهان؛ رضا محجوبی 
تصنیف " ماه من "؛ کلام: پژمان بختیاری؛ آهنگ: مرتضی نی­داوود
بداهه نوازی براساس پیش درآمد اصفهان؛ رضا محجوبی
 تصنیف " هدیه عاشق "؛ کلام: ایرج میرزا آهنگ: مرتضی نی­داوود 
 رنگ همایون؛ رکن الدین  مختاری
 
اعضای گروه نهفت در این اجرا:
پریسا بهنیا: تار
سحر نیکزاد: بم تار و همخوان
سیاوش کامجو: بم تار
نادر همایونی: بم تار
حسین اینانلو: شورانگیز
حسام اینانلو: کمانچه
پدرام بهنیا: کمانچه
پیام شمس:کمانچه
محمد مظهری: کمانچه
سیاوش سحابی:کمانچه
یاور طاهریان: سنتور
میلاد طباطبایی: سنتور
پویا سرایی:سنتور
وحید تهرانی: سنتور ( بخش تکنوازی)
نیما طالع پور: تنبک
فاطمه سید محمود: تنبک
مریم پالیزبان:  همخوان
امیر اثنی عشری: آواز وهمخوان 
تیوا پیشگر:  همخوان
جهانشاه صارمی:  تار

ادامه دارد...


  • ۹۰/۰۸/۱۱
  • سیاوش اکبریان

قمرالملوک وزیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی