نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد، نامی ابداعی است که از دو آی دیِ مسنجرِ یاهو در سال‌های دور، گرفته شده که امروز به نوعی، شاید نام مستعارم هم شده باشد. وبلاگ نویسی رو ابتدا در پرشین بلاگ در سال 83 آغاز کردم و از آذر 83، در بلاگفا با نشانی "شاد باشید.بلاگفا.کام" ، ادامه دادم. از سال 90 در نشانی "نیکشاد.بلاگفا.کام" به نوشتن ادامه دادم که بعد از مشکلات اخیرِ بلاگفا، به " بیان" آمدم. اینجا هم قرار بر این دارم که از موسیقی و شعر و داستان و از این دست، بنویسم.

۱۰ مطلب با موضوع «موسیقی :: درباره موسیقی» ثبت شده است

معمولا سه‌تار را به این ترتیب کوک می‌کنند:
سیم اول= دو
سیم دوم= سل یا فا
سیم سوم= دو
سیم چهارم=دو

که به اختصار دو سل دو ( یا دو، فا، دو) خوانده میشه.به این کوک، کوک مادر هم گفته میشه چرا که بدون نیاز به عوض کردن کوک سیم‌ها می‌توان همه دستگاه‌ها و آوازها رو در آن نواخت.اما برای خوش‌‌‌آهنگ‌تر شدن، کوک‌های دیگری برای هر دستگاه، توسط استادان و نوازندگان، معرفی شده است. در ادامه، کوک‌های مختلف سه‌تار معرفی شده توسط استاد احمد عبادی برای دستگاه‌های موسیقی ایرانی را خواهید دید.

پ ن: دوستی نظر خصوصی گذاشته که" به نظر نمیاد کوک‌های مذکور، کوک مادر باشد؟"برای رفع شک و شبهه‌ی ایشان مواردی رو با رنگ زرد، جدا کردم.ضمنا خواهش می‌کنم نظراتتون رو درباره پست، عمومی بگذارید و نه خصوصی.

 

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۴۸
  • سیاوش اکبریان

یکی از برنامه‌های رادیو که کوتاه اما پر مخاطب بود (نمیدونم هنوز هست یا نه!) تقویم تاریخ بود. فکر می‌کنم 6 صبح پخش می‌شد و برای من جالب بود بدونم در روزی مثل امروز اما سال یا سال‌ها پیش، چه اتفاقی افتاده.
این علاقه باعث شد تقویم‌ها رو هم برای پیدا کردن روزهای گذشته بگردم و حتی امروز صفحه‌ی اول ویکی‌پدیا رو با علاقه نگاه می‌کنم.
29 سال پیش در چنین روزی، استاد غلام‌حسین بنان، از دنیا رفت. که جدای از زیبایی و خاص بودن صداش،  شخصی بود که بسیارانی از استادان امروز نزدش شاگردی کردند.بنان را با " آمدی جانم به قربانت" شناختم و در دهه‌ 60 خورشیدی که استاد شجریان یکه‌تاز بود،با مرحوم بنان بیشتر آشنا شدم، وقتی "در سوگ بنان" را خواندند و " من از روز ازل" رو بازخوانی کردند.بعد به یاد آوردم نوار کاست Sony قرمز رنگ بنان رو: آمدی جانم به قربانت....
و  ترانه‌های بیشتری شنیدم؛ بوی جوی مولیان، آمد اما، دگر چه می‌خواهی، کاروان، دلشکن و بیشتر و بیشتر حتی تا امروز که ترانه‌هاش رو سالار عقیلی بازخوانی می‌کنه (ای امید دل من کجایی) که گویا شبیه‌ترین صدا به بنان تلقی میشه.
بنان، به صدای مخملی‌اش شهره‌است، اما این صدای مخملی دقیقا یعنی چی؟ صدایی گرم با تحریرهایی خاص خودش، نه تحریر پله‌ای (بلبلی)، صدایی که الزاما با فریاد همراه نیست (که در متن زیر خواهید خواند کاری از روی آگاهی بوده نه از روی ناتوانی)، و شاید بهترین بم‌خوان باشد. شادروان بنان یکی از ارکان پایه‌گذاری "گلها" هم بوده.

دو متن خوب در خصوص استاد بنان خواندم که هر دو در بی بی سی فارسی منشر شده و در آخر بیست و هفت ترانه‌ که همواره از شنیدنشان لذت بردم رو به شما تقدیم می‌کنم.

   

بیوگرافی:

"استاد غلامحسین بنان" در اردیبهشت ماه سال 1290 خورشیدی در تهران خیابان "زرگنده" (قلهک)، در خانواده ای متمول و صاحب جاه، به دنیا آمد. پدرش "کریم خان بنان الدوله نوری" و مادرش دختر شاهزاده محمد تقی میرزارکنی (رکن الدله) برادر ناصرالدین شاه یا پسر محمد شاه قاجار بود. از شش سالگی بنا به توصیه استاد "نی داوود" به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنمایی های مادرش که پیانو را بسیار خوب می نواخت بهره‌ها گرفت، اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم "میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی" و سومین استادش مرحوم "ناصرسیف" بوده‌اند. بنان در سال 1321 خوانندگی را در رادیو آغاز کرد، درآن زمان، شادروان روح الله خالقی مسئولیت رادیو را بر عهده داشت، روزی که بنان با عبدالعلی وزیری جهت امتحان به رادیو می روند در دفتر روح اله خالقی، ابوالحسن صبا هم نشسته بوده، از بنان می خواهند که برای ایشان قطعه ای بخواند و او «درآمد سه گاه» را آغاز می‌کند و صبا هم با ویلن او را همراهی می کند. هنوز «درآمد» تمام نشده بود که خالقی به صبا می گوید: "شما نواختن ویولن را قطع کنید" و به بنان اشاره می کند «گوشه حصار» را بخواند و بنان بدون اندک مکثی، با چنان مهارت و استادی «درآمد حصار» را می خواند و به «سه گاه» فرود می آید که روح اله خالقی بی اختیار برخاسته و او را در آغوش گرفته و می بوسد و آینده وی را در هنر آواز درخشان پیش‌بینی می‌کند. صدای بنان، بسیار لطیف و شیرین، زیبا و خوش‌آهنگ بود، کوتاه می‌خواند ولی درهمین کوتاهی، ذوق و هنر بسیار نهفته است، غلت‌ها و تحریرهای او چون رشته مروارید غلطانِی، به هم پیوسته و مانند آب روان است. از سال1321 صدای "غلامحسین بنان"، همراه با همکاری عده‌ای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید و دیری نگذشت که نام بنان زبانزد همه شد و شیفتگان فراوانی در سراسر کشور پیدا کرد. خالقی او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد و با ارکستر شماره یک نیز همکاری خود را شروع کرد و از بدو شروع برنامه همیشه جاوید "گل‌های جاویدان" بنا به دعوت استاد ارجمند داود پیرنیا با آن همکاری داشت. بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود 450 آهنگ اجرا کرد و آنچه که امتیاز مسلم صدای او را پدید می آورد، زیر و بم‌ها و تحریرات صدای اوست که مخصوص به خودش است. بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت. تصنیف زیبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترین معرف این ادعاست. غلامحسین بنان به سال 1315 خورشیدی به سمت بایگان در اداره کل کشاورزی استخدام شد و بعد از چندی به شرکت ایران بار که مرکز آن در اهواز بود منتقل گشت. پس از چند سال به معاونت آن اداره منصوب شد. در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پیشنهاد مرحوم "فرخ" که وزیر خواربار بود، به سمت منشی مخصوص وزیر به کار پرداخت.
بعد از تغییر کابینه، به اداره کل غله و نان منتقل شد و چندی کفالت اداره دفتر و کارگزینی و مدتی هم مسؤولیت تحویل کوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پیشنهاد شادروان خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول شد و در سال 1334 ریئس شورای موسیقی رادیو شد. بنان در سال 1336 ه_ش در یک سانحه اتومبیل چشم راست خود را از دست داد. در سال 1346 نیز به عنوان اعتراض بر ابتذال‌خوانی در رادیو، خواندن را کنار گذاشت و زمان "قطبی" به طور کلی از رادیو قهر کرد و خانه‌نشین شد. غلامحسین بنان از ابتدا در برنامه های گل‌های جاویدان و گل‌های رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشته که ره‌آورد این همکاری ها ده‌ها برنامه گل‌های جاویدان، گل‌های رنگارنگ و برگ سبز است و برنامه های متعدد و گوناگون دیگری که از این خواننده بزرگ و هنرمند به یادگار مانده است. غلامحسین بنان مدت‌ها بود که مبتلا به ناراحتی جهاز هاضمه شده بود و از طرف دیگر حنجره‌اش نیز آمادگی بیان نیازهای درونیش را نداشت و به همین دلیل اندک اندک از خواندن اجتناب ورزید و از صحنه هنر کناره کشید و دیگر حدود بیست سال آخر عمر را تقریبا فعالیت چشم‌گیری نداشت و روز به روز ناراحتی جهاز هاضمه او را بیشتر رنجور می کرد و متاسفانه کوشش‌هاِی پزشکان و خاصه مراقبت‌ها و از خودگذشتگی‌های "پری بنان" همسر وفادار و مهربانش هم مؤثر نیفتاد و سرانجام درساعت 7 بعدازظهر پنجشنبه هشتم اسفندماه سال 1364 خورشیدی در بیمارستان ایران‌مهر قلهک جهان را بدرود گفت. گفتنی است وی در آواز به مکتب علینقی وزیری و روح الله خالقی گرایش داشت و یکی از هنرآموزان آواز در هنرستان موسیقی ملی و عضو ارکسترهای مختلف رادیو تهران بود. از جمله آثار او می توان به صفحات گرامافون همراه با نوازندگان مختلف و برنامه¬های رادیویی همراه با ارکستر گل‌ها و تکنوازان آن اشاره کرد. بهترین آثار او عبارتند از آواز دیلمان "تنها ماندم"، ماهور با پیانوی "رضا محجوبی"، همایون با "مرتضی محجوبی" و از دیگر تصانیف و قطعات این هنرمند برجسته می توان به کاروان، من از روز ازل، نوای نی، من بی دل، ساقی، آهنگ از "محجوبی"، دیدی ای مه آهنگ از "یاحقی"، مشتاق و پریشان، دیدار یار آهنگ از "وزیری"، حالا چرا آهنگ از "خالقی" اشاره کرد. "احمد ابراهیمی" و "کاوه دیلمی" از شناخته‌شده‌ترین شاگردان این هنرمند برجسته به حساب می آیند. "مرتضی نی¬داوود" نخستین کسی بود که به استعداد او در پی برد، بنان به نواختن ارگ و خواندن تصنیف و گاهی آواز روی آورد. گاهی هم به تشویق مادرش از آموزشهای پسر خاله خود برخوردار می شد. در سال 1296ش در مهمانی بزرگی که بنان الدوله راه انداخته بود، غلامحسین شش ساله به پیشنهاد مادر پشت ارگ نشست و قطعه ای نواخت و تصنیفی خواند. کودک شش ساله خیلی مورد توجه تحسین مهمانها قرار گرفت، ازآن شب به بعد، که پدر به استعداد پسر پی برده بود، او را پیش استادان بزرگ برای آموزش موسیقی و آواز فرستاد. بنان موسیقی را از " مرتضی نی داوود" و آواز را از "میرزا ضیاء الدین رضایی" فرا گرفت و از آنها نکته‌ها آموخت و از ردیف‌های موسیقی ایرانی آگاهی کامل یافت. بنان اگر چه در مدرسه ثروت مشغول تحصیل بود. اما بیشتر توجه او به موسیقی و آواز بود. بعدها در انجمن موسیقی ملی با کلنل وزیری مشغول کار شد. بنان در این انجمن سالهای سال خواننده بود. بعدها از کلاسهای "روح الله خالقی"، "ابوالحسن صبا"و"مرتضی محجوبی" و دیگر هنرمندان بهره‌ها برد. بنان خود بارها گفته بود که من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی می دانم. می گویند بنان بم‌ترین صدای مردانه را داشت و صدای او در ردیف آواشناسی، صوت متوسط بود. اما لطافت و قدرت صدا از ویژگیهای آوای او بود. بعدها به صلاحدید"کلنل وزیری" و "خالقی"، صدایش را پایین‌تر هم آورد و چنین بود که صدایش گرم و گیرا و دل-انگیز شد. " صبا" می گفت: "بعضی تحریرها را هیچ کس به جز بنان نمی تواند درست بخواند" تحریر در اصطلاح موسیقی به معنی پیچیدگی در آواز، کشش صدا، غلت دادن آواز و پیراستن آواز از خشونت و زواید است. "فرهاد فخرالدینی" می گوید: "بنان به طرز عجیبی بر صدای خود مسلط بود و من هرگز ندیدم نتی را خارج، یا کم و زیاد بخواند." بنان در انتخاب شعر و درست ادا کردن آن، بیش از اندازه دقت می کرد و در نتیجه وقتی شعر را می خواند آن‌چنان را آن‌چنان-تر می‌کرد.
بنان در انتخاب شعر و موسیقی، سخت خوش سلیقه بود. " روح الله خالقی" می گوید: "صوت بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام" اگر به یکی از تصنیفهای بنان گوش بسپاریم، خواهیم دید که در اجرای آواز بنان، شکستن کلمه، نابجا خواندن، درنگ یا شتاب بی جا در سرتاسر تصنیف حتی یک بار هم دیده نمی شود. اوج، جای خود را دارد و فرود هم. اینجاست که هنر تبلور پیدا می‌کند و بنان را در صدر می‌نشاند. نوع ادای کلمات، جدا از آواز و همراهی موسیقی هم‌آهنگ در بیان بنان، خود شعری جداگانه است. "علی تجویدی" می گوید: " مرا عاشقی شیدا" را هیچ خواننده ای توان اجرا نداشت جز بنان، که آنرا به درستی خواند و اجرا کرد.بنان علاوه بر شعر هایی که از سروده-های "رهی معیری" از سروده های "نواب صفا" نیز استفاده می کرد: یاد باد آن همدلی، آن همدمی، آن همرهی ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی. از کارهای به جا مانده بنان می-توان به" بوی جوی مولیان" در بیات اصفهان که "روح الله خالقی " آنرا ساخته بود اشاره کرد. کار دیگری که نام بنان را بر سر زبانها انداخت و تا امروز هم اعتبار خود را حفظ کرده است تصنیف زیبا و پر مفهوم "من از روز ازل" ساخته استاد" مرتضی محجوبی" در مایه سه گاه است.در سال 1319 ه.ش. که رادیو تأسیس شد، بسیاری از هنرمندان به رادیو دعوت شدند که در صدر آنها بنان بود.که در سال 1321 این همکاری را پذیرفت و در برنامه "گلهای جاویدان"، "برگ سبز" و"گلهای رنگارنگ" که به همت شادروان" داوود پیر نیا" تهیه و تدوین می‌شد، عاشقانه به کار پرداخت. پس از آن بود که نام و آوازه بنان در همه جا پیچید و به عنوان یک آواز خوان و تصنیف خوان حرفه ای از شهرت جهانی برخوردار شد. بنان مردی مبادی آداب، خوش لباس، خوش بیان و بذله گو و مجلس آرا بود. موقع آواز خواندن همیشه لبخندی روی لب¬های این هنرمند می شکفت. و می گفت:" این لبخند، قیافه مرا در هر حال برای بیننده و شنونده آوازم قابل تحمل تر می کند" خانه بنان در بلندیهای جمال آباد شمیران، یادگارهای او را دارد. شاید هم اکنون نیز بتوان "حالا چرا" را در عشاق و بوسلیک، "امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم" را در ابوعطا، "به یاد صبا "را در سه گاه و "همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی" را در ماهور و هزاران اثر دیگر را را در آن سربالاییها شنید و لذت برد و هنر سحرآفرین او را تحسین کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین بار از ایشان برای اجرای برنامه در رادیو دعوت به عمل آمد اما بنان دیگر حوصله آن سالها را نداشت. در سالهای آخر عمر تنها سرگرمی استاد خاطرات گذشته و گوش دادن به نوارهای زیبای خود بود. یاد و خاطره استاد بنان را می توانید در "نور و نوا" که به یاد او تدوین و پرداخته شده است زنده کنید و یاد تندیسی بیفتید که در خانه، جای او را پر کرده است.

  • سیاوش اکبریان

آغاز آشنایی ایرانیان با موسیقی علمی یا چند سرایی به 150 سال پیش بر می گردد.

ناصرالدین شاه در سفرش به فرانسه یا آنچه در آن ایام "فرنگ" خوانده می شد به موسیقی نظام علاقه مند شد و از مقامات وقت فرانسوی خواست تا نظامیان ایران را نیز با این نوع موسیقی که هنگام رژه یا سلام های رسمی نواخته می شد آشنا کند.

آموزش موسیقی نظامی در مدرسه دارالفنون که به همت امیرکبیر، صدر اعظم نامدار ایران ساخته شده بود، توسط یک افسر فرانسوی به نام " لومر" آغاز شد و رفته رفته به یک رشته آموزشی تبدیل شد.

فارغ التحصیلان این رشته، بعدها رهبری دسته های موسیقی نظام را به عهده گرفتند. با آغاز مشروطیت و آشنایی بیشتر ایرانیان با تحولات دنیای غرب و بازگشت تعدادی از تحصیلکرده های ایران از کشورهای خارج، موسیقی علمی غربی در ایران رونق بیشتری گرفت.

                                          اولین مدرسه موسیقی

 ارکستر مدرسه عالی موسیقی در سال 1304 به سرپرستی کلنل علینقی وزیری

مدرسه موسیقی تاسیس شد و آموزش موسیقی علمی، ابتدا به صورت سرود و سپس به صورت یک رشته درسی در هنرستان موسیقی تدریس شد. در این میان آهنگسازان ایرانی به صرافت تلفیق این موسیقی با موسیقی سنتی ایرانی افتادند و موسسه ها و انجمن هایی نظیر انجمن فیلارمونیک تهران به اشاعه بیشتر موسیقی اروپایی در ایران کمک کردند.

بعد از وقفه کوتاهی در جریان جنگ جهانی، با مراجعت فارغ التحصیل ایرانی رشته های موسیقی و آواز به ایران، رونق بیشتری گرفت و گروه هایی برای اجرا اپرا و تشکیل دسته های کر بوجود آمد.

 

در وزارت فرهنگ، اداره کلی برای توسعه امور فرهنگی بوجود آمد و با تاسیس وزارت فرهنگ و هنر و تالار رودکی، ایران دارای ارکستر سمفونیک و سازمان اپرا شد و ارکستر مجلسی برای رادیو تلویزیون ایران در نظر گرفته شد.

                                           علینقی وزیری

مدرسه ای برای تربیت خوانندگان اپرا تاسیس شد و چند ارکستر مختلف در وزارت فرهنگ و هنر بوجود آمد. بطوری که در پنج - شش سال آخر پیش از انقلاب، ایران به یکی از مراکز عمده موسیقی در آسیا مبدل شده بود.

چهره های سرشناسی چون یهودی مینوهین، نوری اف و یا مارگولا فونتن به ایران دعوت شدند و گروه ها و ارکسترهای معتبر جهان مثل ارکستر سمفونیک برلین به رهبری فن کاریان در تالار رودکی هنر نمایی کردند.

 

مرجع اصلی:بی بی سی

  • سیاوش اکبریان

 

 

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش پنجم ؛ قمرالملوک وزیری_3)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش ششم؛ قمرالملوک وزیری_4؛ به همراه 18 ترانه از قمرالملوک)

دکتر ناصرالدین پروین، می نوسید:

به زودی، ترانه­ی مرغ سحر به هشتاد سالگی {منظور سال نگارش این متن است؛ به تاریخ تازه، حدود نود سالگی­ست} خواهد رسید و آن گاه نیز چون امروز، سِحرِ مرغ سحر، ما را به همدلی و هم­آوازی واخواهد داشت.ناله­ی این مرغ بهاری را بهار خراسانی {ملکالشعرای بهار} در یک خزان سیاسی شنید. ناله­یی که گویی از پگاهی دور­دست آغاز شده و همه­ی شام­های پر ادبار را تا روزگار ما در نوردیده است.

                

کدام شام تاریک؟

خاطره­های شاعر و ترانه سرای نامدار، اسماعیل نواب صفا را می خواندم. دیدم اشاره­یی به آن خزان سیاسی کرده و ناله­ی بلبل هزار آوای سحر خیز؛ ملک الشعرا را مربوط به"حوادث دوران محمدعلی شاه و بستن مجلس شورای ملی و بلا تکلیفی مملکت در لحظاتی حساس" انگاشته است. وی، با اشاره به روایتی از زبان موسی نی داوود، می افزاید: "در غیر این صورت، رضا شاه پس از شنیدن این شعر و آهنگ، مجریان آن را مورد محبت قرار نمی داد"(2). گویی، نویسنده­ی ساده دل که خود در دوره­ی خودکامگی رضاشاهی زیسته، از کارهای او ناآگاه بوده، محبت او را به بازماندگان خود کامگی محمدعلی شاهی و تعیین مقرری برای سالار­الدوله، برادر خونریز و آزادی ستیزش را نمی­دانسته است. وانگهی، از زبان یکی از دو برادر سازنده­ی آهنگ مرغ سحر می گوید: " در واقع، ترانه­ایست که استاد بهار برای مخالفت با رضاشاه سروده است"(3) و این سخن با آن سخن نمی خواند.در باره­ی زمان سرودن مرغ سحر، به همین بسنده می کنم که بهار، سخنها به نثر و نظم در باره­ی دوره­ی مشروطه خواهی گفته و از سروده های آزادیخواهانه­ی خود یاد کرده است. در آنها، هیچ اشاره­ایی به آن ترانه، که بی درنگ پس از اجرایش در دلها نشست، دیده نمی شود. وانگهی، چنان­که خواهیم دید، در سال 1306 که برای نخستین بار اجرا شد، نام سراینده­ی ترانه را پنهان داشتند.

کسانی هم سرایش آن را به دوره­ی زندان یا پس از زندان و تبعید بهار منسوب داشته­اند که به کلی نادرست است. در آن هنگام، شاعر­_ اگر چه مغضوب دستگاه بود_ هنوز نمایندگی مجلس را بر عهده داشت. گفتنی ست که به روایت نیرسینا، یک ماه پس از ضبط مرغ سحر با صدای ملوک ضرابی، شهربانیِ رضاشاهی جلوی توزیع آن را گرفت(4).

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش پنجم ؛ قمرالملوک وزیری_3)

 

با گروه همایون در پنجاهمین سالمرگ قمرالملوک وزیری

سهیلا میرزایی، ٤ دی ١٣٨٨

با توجه به کنسرت‌های مختلفی که گروه‌های موسیقی سنتی ایرانی در داخل و خارج از کشور اجرا می‌کنند، این اولین بار بود که تصانیف قمر به یاد وی توسط خواننده زن، یلدا یزدانی، اجرا می‌شد. به همین دلیل با استقبال حاضرین روبرو شد.

شهرزادنیوز:

یلدا یزدانی به عنوان خواننده گروه موسیقی کلاسیک همایون در ماه نوامبر برای اجرای کنسرت‌هایی در آلمان، هلند و فرانسه به اروپا سفر کرد. این گروه به یاد پنجاهمین سالمرگ بانو قمرالملوک وزیری تصانیفی را از او انتخاب و بازخوانی کرد. با توجه به کنسرت‌های مختلفی که گروه­های موسیقی سنتی ایرانی در داخل و خارج از کشور اجرا می کنند، این اولین بار بود که تصانیف قمر به یاد وی توسط خواننده زن، یلدا یزدانی، اجرا می‌شد. به همین دلیل با استقبال بسیار و پرهیجان مردم حاضر در سالن روبرو شد.یلدا یزدانی که از کودکی با شعر و موسیقی زندگی کرده است، از دوران نوجوانی و جوانی به سرایش چهارپاره و غزل پرداخت و همزمان به خواندن آواز نیز علاقه نشان داد. اما پس از انقلاب زنان اجازه‌ی اجرا، خصوصا تک‌خوانی، نداشتند، بنابراین در این دوره نه تنها تشویقی در کار نبود بلکه این نوع استعدادها سرکوب نیز می‌شدند.به یاد قمر

از یلدا یزدانی در مورد چگونگی گرایش جدی اش به خوانندگی می پرسم.

ـ زمانی که دانشجو بودم، به علت آشنایی با دانشجوهای باتجربه تر، توانستم به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفت و آمد کنم و سپس در کلاس‌های استاد پریسا حضور داشته باشم و نخستین درس‌های جدی آواز را بیاموزم.

 ـ از اساتید خود بگویید، با کدامیک همخوان تر شدید و توانستید فضاهای مشترکی را تجربه کنید؟

 ـ به جز بانو پریسا از کلاس های مختلف اساتید دیگری چون هنگامه اخوان، نصراله ناصح پور، محمود خادم و محمدرضا لطفی نیز بهره برده­ام که هر یک سرشار از اطلاعات موسیقیایی خوبی بودند و من با استاد ناصح پور و استاد محمدرضا لطفی هم­خوان تر بودم ولی کسی که مرا به دنیایی که امروز در آن زندگی می­کنم نزدیک کرد، آقای مهران مهرنیا بود. آشنایی با ایشان و سپس آشنایی و شاگردی مستقیم و غیرمستقیم استاد طالع همدانی اثرگذارترین­ها در زندگی هنری من بودند. مهران مهرنیا نقش بزرگی در زنده نگاه داشتن نام تصنیف سازان بزرگی چون عارف قزوینی و امیرجاهد داشت که هم نسل بانو قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی و مرتضی خان نی­داوود بودند. پس با این دو همرنگ­ترم. چون من و همسرم عاشقانه با دنیای استاد طالع همدانی پیوند می­خوریم. ما هفت سال در کنار استاد خاطره­هایش را مرور می کردیم و نسل خود را به نسل او که بیش از نیم قرن از ما با تجربه­تر بود، نزدیک می کردیم.

ـ چطور شد که به بازخوانی کار قدما پرداختید و چرا قمرالملوک وزیری برایتان پررنگ تر مطرح شد؟

 ـ به قول پژمان بختیاری: صد قرن هزار ساله باید / تا یک قمرالملوک زاید

قمر اساسا پر­رنگ است. او علاوه بر شهامت و مهربانی و انسان دوستی­ای که داشت، از صدای بسیار قوی و لطیف و وسیع و پرحجمی برخوردار بود و همه­ی اینها در یک حنجره!زندگی کردن در فضایی این­چنینی تو را به دنیایی می­کشاند که پر از خاطره­هاست و طبیعی است که وقتی می­بینی آن­همه ملودی ناب از قدیم داریم که نسل ما حتی یک بار نشنیده­اند، پس چرا اجرا نشوند؟ چرا بازخوانی نشوند؟ چرا یاد قمر را زنده نگه نداریم؟ زنی که در زمان خود با شکستن تابوی حجاب زن و صدای زن، روی صحنه ظاهر می شود.

ـ با توجه به اینکه هنرمند زن فعالی هستید آیا محدودیت­هایی متوجه فعالیت­های شما می شود؟

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

خاطره ای از قمرالملوک وزیری از زبان بیژن ترقی:

" مرحوم پدرم،دوستی داشت از ثروتمندان معروف شهرستان یزد که هرچند یکبار، به خاطر ملاقات قمرالملوک وزیری به تهران می­آمد و هدایای گرانبها و نفیسی به او تقدیم می­کرد. یکی از دفعات که درست به خاطر دارم ایام فروردین و روزهای عید نوروز بود، با پدر قرار داشتند به ملاقات قمربروند، پدر مرا هم که پسر بچه ای ده، دوازده ساله بودم، با خود برد.بیژن ترقیهمین­قدر به خاطر دارم که اطراف منزل قمر مدتی انتظار کشیدیم، تا اینکه بالاخره با سر و رویی آراسته از منزل بیرون آمد. بلافاصله رو به دوست پدر کرد و گفت " قبل از آنکه به مهمانی برویم من کاری  دارم که پس از انجام آن  خواهیم رفت،  اول آنکه من چیزهایی سفارش داده ام که میگیریم، بعد هم یک زحمت دیگری دارم که با شرمندگی خواهم گفت". خلاصه آنکه  از مغازه ای دو صندوق در بسته تحویل گرفتند و در پشت ماشین قرار دادند. سپس خانم قمر به  دوست پدرم گفت: می دانم دیر شده ولی زود تمام می شود، زحمت بکشید، مرا به جاده­ی شهر ری برسانید، چون یک کار کوچکی دارم، تا با خیال راحت نزد مهمانان شما برویم.در نیمه­های جاده­ی شهر ری که در آن ایام بیابانی بیش نبود، مقابل دو خانه­ی مخروبه کاهگلی، ماشین را نگهداشتند.قمر در حال پیاده شدن بود که از {شنیدن}  صدای ماشین، پرده­ی مقابل آن دو خانه مخروبه کنار رفت و تعدادی بچه­های سه چهار ساله، با سر و روی ژولیده و لباس­های کهنه و مندرس، ذوق­کنان بیرون دویدند و دستهای کوچک خود را به طرف قمر باز نگه داشتند.به راستی منظره­ای بهت آور بود. قمر با آنکه به خاطر مهمانی از هر جهت خود را آراسته بود، گویی به استقبال عزیزان و فرزندان خود می­رود؛ یک­ یک آنان را درآغوش گرفته، چهره­های دود زده و موهای درهم و غبار­آلودشان را می­بوسید و می­گریست. به اشاره او صندوق ها را بیرون آوردند. کودکان حس می­کردند باز، درهای خوشبختی به رویشان باز شده. شادی با قمر آمده بود. لباس­ها ، کفش­ها، جوراب­های رنگین، بر سر دست­ها به پرواز در آمده؛ فریاد شادی کودکان نه {تنها} ما را که فرشتگان آسمان را به شادی و رقص آورده بود؛ من اگرچه کودکی بیش نبودم ولی از همان روز بود که عشق را شناختم " .

محمد جواد کسایی درباره­ی قمرالملوک می نویسد:

از سنین نوجوانی در خانه­ی شوهر­خاله­ی خود یعنی مجدالصنایع با هنرمندانی چون درویش خان،رکن­­الدین­خان مختاری،حاجی خان عین­الدوله (نوازنده­ی تنبک) و حسام­السلطنه آشنا شد. در جلسه­­ای مرتضی نی­داوود را دید و به کلاس درس او راه یافت. اولین کنسرت خود را به همراه تار نی­داوود در گراند هتل تهران به سال 1303 اجرا کرد . قمر با بسیاری هنرمندان موسیقی و شاعران،  دوستی و رفت و آمد داشت؛ از جمله میرزاده­ی عشقی. این شاعر وطن دوست، در تیرماه 1303 به دست مأموران حکومتی به قتل رسید. "قمر چند سال بعد، صفحه­ی گرامافونی در ابوعطا و حجاز به یاد عشقی ضبط کرد و همراه با ویولن حسین یاحقی این شعر را با لحن مؤثری خواند :

هزار بار مرا مرگ به این سختی است

برای مردم بدبخت، مرگ خوش­بختی است

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)

اما قمر هر چه از رجال این چنینی دوری می جست، به محافل ادبی عشق می ورزید. شاعران پر آوازه­ی آن دوران از قبیل ملک الشعرای بهار، میرزاده عشقی، عارف، ایرج میرزا و شهریار،ایرج میرزااو را چون نگینی پر بها در حلقه­ی خود می گرفتند و هنر او را درحد یک هنرمند آزاده ارج می­گذاردند و موجه ترِین و زیباترین شعرهای خود را به او می­دادند تا بخواند و نیز در وصف او شعر های زیبا می­سرودند. در این میان، شیفتگی ایرج میرزای خوش ذوق­_که گویا گوشه ی چشمی هم به قمر داشت_از همه بیشتر بود؛ او در چندین شعر خود از قمر به صراحت نام می بَرَد. در یکی از این شعرها درستایش قمر می­گو ید که قمر اصلا ً این جهانی نیست و به اشتباه به این جهان خاکی پیوند خورده است.او می گوید که خداوند در اصل، قمر را برای دل خود آفرید، اما چون جهان را خلق کرد و پی برد که چیزی کم دارد، بخاطر {کامل کردن دنیا} دل از قمر کَند و او را به زمین فرستاد :

قمر آن نیست که عاشق برد از یاد او را
یادش آن گل نه که از یاد برد باد ا و را
مَلَکی بود قمر پیش خداوند عزیز
مرتعی بود فلک، خرّ م و آزا د او را
چون خدا خلق جهان کرد به این طرز و مثال
دقتی کر د و پسندیده نیفتاد او را
دید چیزی که به دل چنگ زند در او نیست
لا جَرَ م دل ز قمرکَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وی و حسن عجبی
گر چه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشک وی اینگونه گلو پاره کند
ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را ؟

قمر هم بعد از مرگ ایرج میرزا به سر ِخاک او رفت و ترانه­ی “امان از این دل…” ، سروده ی امیر جاهد را با آوازی {متاثر}، به یاد او خواند چرا که امیرجاهد، این ترانه را به نام ایرج سروده و در بندی حتی نام او را نیز می آورد :ای گنج دانش ! ایرج کجایی ؟/ در سینه ی خاک پنهان چرایی؟/ تا بوده در این دنیای فانی / کی بوده از خوبان ، بجز رنج جدایی

              

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)

پنجاه و دو سال و دو ماه از مرگ قمر گذشت

طرح زیبایی از بانو قمر

چه فرقی می کند که قمر را اولین خواننده ی ترانه­ی "مرغ سحر" بدانیم یا نه؟ این تصنیف نزدیک به 90 سال است که زبان به زبان، با صدای این،یا آن خواننده شنیده می­شود.در جاودانه بودن این ترانه تردیدی نیست؛ اما اجازه بدهید در پست دیگری به خود ترانه­ی "مرغ سحر" بپردازیم؛ اجازه بدهید درباره­ی "ماه آسمان موسیقی ایران" بدانیم.

به گمان من آنچه قمر را در مقام ام کلثوم ایران( به گفته ی استاد بنان) قرار داد،این ترانه نبود.تردیدی نیست که "قمر" "مرغ سحر" را خوانده؛ اما من از قمر زیاد شنیدم، تصنیف­هایش را مرور کردم و "مرغ سحری" پیدا نکردم.شاید جزو صفحاتی ­ست که پاک شده یا شاید (بعید می دانم!) من پیدا نکردم؛پس بیایید از خود قمر بدانیم.متنی که در زیر خواهید خواند، از دو منبع مختلف است که صفحاتی کاملا، و صفحاتی کمتر یکسان داشته اند و من سعی کردم مطالب کاملا مشابه را تا حدی کم کنم.

  • سیاوش اکبریان

بخش اول؛ ترانه سرای مرغ سحر: ملک الشعرای بهار

بخش دوم؛ آهنگساز:مرتضی نی داوود

مرتضی نی‌داوود (۱۲۷۹ خورشیدی در تهران - ۲ مرداد سال ۱۳۶۹) از نوازندگان برجسته ایرانی و یهودی‌مذهب بود.مرتضی نی داوود    

در کودکی استعداد موسیقی وی آشکار شد و پدرش "بالا خان" که خود اهل موسیقی بوده و با تار و تنبک آشنایی داشت، او را به درس آقا حسینقلی استاد تار برد.

مرتضی خان دو سال نزد آقا حسینقلی و سه سال نزد شاگرد برجسته­ی او درویش خان، ردیف موسیقی و تار نوازی را آموخت و موفق به دریافت نشان "تبرزین طلایی"، که به شاگردان ممتاز داده می‌شد، گردید. در اوایل بیست سالگی اقدام به تأسیس کلاسی برای تدریس تار و ردیف موسیقی ایرانی نمود که بعدها، پس از مرگ نابهنگام استاد درویش خان ادامه آموزش شاگردان استادش را نیز برعهده گرفت.

آشنایی او با قمرالملوک وزیری در یک محفل خصوصی منجر به کشف یکی از بزرگ‌ترین استعدادهای آواز ایرانی می‌شود که در ادامه به همکاری آن دو انجامیده و قمر با آموختن از او بسیاری از ترانه‌های مشهور خود را اجرا کرد. بیشتر تصنیف‌ها و آوازهای قمر از سال ۱۳۰۳ به بعد با تار مرتضی خان نی‌داوود همراه بوده است.





  • سیاوش اکبریان

برای سنجش هر ترانه ای می بایست به ترانه سرا، آهنگساز و خواننده­ی آن توجه کرد، چه رسد به ترانه­ی جاودانه­ی "مرغ سحر که با گذشت نزدیک به 90 سال از آفرینش آن، همچنان محبوب دل­ها و خاطره هاست و شاید از معدود ترانه هاییست که هر ایرانی آنرا حفظ است و این، بیانگر پیوند عمیق و قدرتمند 3 رکن اصلی این ترانه­ست.اجازه بدهید برای بررسی چرایی این همه مقبولیت، به شناخت هرچند نسبی این سه عنصر بپردازم.

بخش اول: ترانه سرا:محمدتقی بهار

محمدتقی بهار در دوشنبه، شانزدهم آبان ۱۲۶۶ خورشیدی، در مشهد متولد شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛

                            میرزا محمد کاظم صبوری پدر بهار

 

  • سیاوش اکبریان