ماجرای ترانهی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
برای سنجش هر ترانه ای می بایست به ترانه سرا، آهنگساز و خوانندهی آن توجه کرد، چه رسد به ترانهی جاودانهی "مرغ سحر که با گذشت نزدیک به 90 سال از آفرینش آن، همچنان محبوب دلها و خاطره هاست و شاید از معدود ترانه هاییست که هر ایرانی آنرا حفظ است و این، بیانگر پیوند عمیق و قدرتمند 3 رکن اصلی این ترانهست.اجازه بدهید برای بررسی چرایی این همه مقبولیت، به شناخت هرچند نسبی این سه عنصر بپردازم.
بخش اول: ترانه سرا:محمدتقی بهار
محمدتقی بهار در دوشنبه، شانزدهم آبان ۱۲۶۶ خورشیدی، در مشهد متولد شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛
مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (درگذشتهٔ 1229 خورشیدی)، قصیدهسرای سرشناس عهد فتحعلی شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادر بهار از مسیحیان مهاجر قفقاز بود که به ایران آمده و مسلمان شده بود؛ مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. میگوید که پدرش ترجمههای الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه میآورد و با صدای بلند برای افراد خانواده میخواند و چون خسته میشد، مادرش خواندن را ادامه میداد.
بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی میخواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد (1281 خورشیدی)، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریبا او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.
اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقهای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در سن ۱۸ سالگی او (1284 خورشیدی) درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی ( 1286 خورشیدی) به صف مشروطه طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ میرسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.
بهار در سال 1288 خورشیدی، روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در دی ماه 1290 خورشیدی، به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در 1292 خورشیدی، به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در 1293، انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه ای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عدهای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.
انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیدههای بهار، «بثالشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده است.کودتای ۱۲۹۹، بهار را برای سه ماه خانه نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنیترین قصیدههای خود، «هیجان روح»، را سرود.
چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوامالسلطنه نخستوزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی میکرد. بهار در این دوره نزد "هرتسفلد" ، زبان پهلوی میآموخت.
در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند. بعدها، بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود.
در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینهای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیر ماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.
بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس "اقبال آشتیانی"،" بدیعالزمان فروزانفر" و "صادق رضازاده شفق" در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت. در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت "محمدعلی فروغی" برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.
از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کناره گیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. طی این دوره بود که بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان "علیاصغر حکمت" با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون "مجملالتواریخ و القصص"، "تاریخ بلعمی" و "منتخب جوامعالحکایات عوفی" پرداخت. دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبکشناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. در ۱۳۱۶ تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت.
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده «حبالوطن» را در اندرز به شاه جدید سرود.
روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگرهی نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار زیر لوای قوامالسلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن۱۳۲۴ در کابینهی قوام وزیر فرهنگ شد،
اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفا کرد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بر اثر ابتلا به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد و شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت. در نیمهٔ دوم ۱۳۲۶ بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه به شهر" لوزان" در سویس رفت. بهار قصیده «به یاد وطن» معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود.
اما مضیقهی شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمهکاره رها کردن معالجه راهی ایران شود. سفر بهار به سویس کمی بیش از یک سال تا اردیبهشت ۱۳۲۸ طول کشید. بهار در بازگشت به ایران به تدریس دانشگاهی ادامه داد.
در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایهگذاران آن بود (اعضای مؤسس دیگر: "دکتر علی شایگان"، "حائریزاده"، "مهندس قاسمی"، "دکتر حکمت"، "احمد لنکرانی"، "محمد رشاد" و "محمود هرمز")، به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف «جغد جنگ» را، به اقتفای چکامهٔ بلند منوچهری سرود.
بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در "آرامگاه ظهیرالدوله" به خاک سپرده شد.
بررسی آثار
آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقالهها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رسالههای تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمههای متون پهلوی، سبکشناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را در برمیگیرد.
مهمترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامهٔ عمر او نیز به شمار میرود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل میکند که میخواسته است سرودههای خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاکنویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.
در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشده است. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود «زبان کهنترین آثار نثر فارسی» به سبکشناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمرده است.
بهار بخشی از سبکشناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار ۱۳۲۹ برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند. اما تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرینکوب در وصف سبکشناسی شعر بهار مینویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح آن نیست.
بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن درس سبکشناسی نثر، نکات دستوری تازهای بیان میکرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبکشناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.
مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامهٔ فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایراننامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.
در عرصه شاعری
برخی عقیده دارند، بعد از جامی، در انسجام کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری هم پایه بهار نداشته ایم. بهار تحصیلات خود را به شیوه امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظه پر بار و سرشار خود، این نقیصه را جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایه ای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفتهها و نوشتههای او استناد میکردند. به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر تحقیق و تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت. دیوانهای شاعران سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری میرساند. بهار در بدیهه گویی و ارتجال، طبعی فراخ اندیش و زودیاب داشت و به آسانی از مضایق وزن و تنگنای قافیه بیرون میآمد. پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سرودههای او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت میدادند. حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی ناهنجار را بارها در اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همه موارد خوب از عهده برمیآمد، و اعجاب و تحسین حاضران را برمیانگیخت.
قصاید او بیشتر ساخته و پرداخته طبع خود اوست. گاه نیز قصاید شعرای سلف را مانند رودکی، فرخی، جمال الدین عبدالرزاق، منوچهری و سنایی در وزن و قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفته است. او در این شیوه تقلید نیز نوآوریهایی دارد. در قصیده ای که به تقلید از منوچهری سروده، توانسته است الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و ناهنجار به نظر نرسد.
هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید، مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد میرسد. در این میان مثنویهایی که در بحر حدیقه سنایی یا شاهنامه فردوسی و یا سبحه الابرار جامی سروده است بسیار جلب نظر میکند و در آنها از لحاظ شیوه گفتار به سبک این سه شاعر بسیار نزدیک شده است. بهار شاعری غزلسرا نبود و خود نیز چنین ادعایی نداشت. قصاید خود را به اقتضای طبع و غزلیات را بر سبیل تفنن میسرود. در میان غزلهای او نمونههایی که بتوان آنها را از حیث مضمون با سرودههای غزلسرایان معروف مقایسه کرد اندک است، هرچند از جنبه لفظی و فخامت و انسجام کلام بدان ایرادی نمیتوان گرفت، جز آنکه در غزل نیز بر خلاف رسم متعارف، گاه به تصریح و گاه به کنایه، مضامین انتقادآمیز و شکوائیه و وطنی و سیاسی را نیز گنجانیده است. بهار در دیگر اقسام شعر نیز طبع آزمایی کرده و آثار ارزنده ای از خود به جا گذاشته است.
از تصنیفها و ترانههای سرودهٔ بهار «بهار دلکش»، «باد صبا بر گل گذر کن»، «ای شهنشه»، «ای شکسته دل»، «گر رقیب آید»، «ایران هنگام کار»، «ز من نگارم»، «پرده ز رخ برافکن»، «سرود پهلوی»، «عروس گل» و «مرغ سحر» را باید نام برد.
سال شمار زندگی بهار؛ نوشتهی محمد گلبن
1263 ش 16 عقرب – ( آبان) / ربیع الاول 1304 ه . ق / 1886 م . در شهر مشهد در محله سرشور، تولد یافت.
1272 در ده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد
1279 در مشهد تحصیلات خود را در محضر ادیب نیشابوری ( میرزا عبدالجواد) دنبال کرد
1282 پدرش ( ملکالشعرای صبوری) وفات یافت.
1282 در 19 سالگی به مقام ملکالشعرایی رسید
1284 مستزاد معروف خود را به مطلع زیر را سرود با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
1284 در بیست سالگی وارد امور سیاسی شد و جزو مشروطهخواهان خراسان قرار گرفت.
1284 اشعار سیاسی او در روزنامه نیمه مخفی خراسان، بدون امضا یا با امضاء م – ب به چاپ رسید که مورد توجه بسیار قرار گرفت.
1285 اشعار سیاسی او در روزنامه طوس ( به مدیریت میرزا هاشم خان قزوینی) منتشر شد و او را به شهرت رسانید.
1286 مثنوی « اندرز به شاه» را خطاب به محمد علی شاه سرود، بدین مطلع:
پادشاها چشم خرد باز کن/ فکر سر انجام ز آغاز کن
1288 برای اولین بار در راه تشکیل حزب دموکرات در مشهد با حیدر عمو خان عمو اوغلوملاقات کرد.
1288 پنجشنبه بیست و یکم میزان ( مهر ) نخستین شماره روزنامهی نوبهار را که ارگان حزب دموکرات مشهد بود در شهر مشهد منتشر کرد.
1288 عضویت کمیته ایالتی حزب دموکرات خراسان را پذیرفت.
1288 با نطقی که در اولین جلسه حزب دموکرات، در مسجد گوهرشاد ایراد کرد، شهر مشهد را تکان داد و کینیاز دابیژا ( جنرال کنسول دولت تزاری) را به وحشت انداخت.
1288 با روزنامه مخفی خراسان ( به مدیریت سید حسن اردبیلی) همکاری کرد، و مقالات اوبدون امضاء در آن روزنامه به چاپ رسید. گاهی هم مقالات و اشعار او با امضاء م- ب به چاپ میرسید.
1289 قصیده معروف « سوی لندن گذر ای پیک نسیم سحری» را خطاب به وزیر خارجه انگلستان (سر ادوارد گری) سرود.
1290 به دستور وثوقالدوله وزیر خارجه وقت روزنامه نوبهار پس از یکسال نشر در مشهد توقیف شد.
1290 « قصیده بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر » را در واقعه بمباران مسجد گوهر شاد و گنبد مطهر حضرت امام رضا (ع) – که از طرف روسهای تزاری به توپ بسته شد- سرود.
1290 دوشنبه 4 قوس – ( آذر ماه ) روزنامه تازه بهار را در مشهد منتشر کرد که بیش از 9 شماره انتشار نیافت ، و به دستور کینیاز دابیژا به دنبال نوبهار توقیف شد.
1290 به همراه نه نفر از دوستانش که اعضای کمیته حزب دموکرات ایران بودند، بنا به دستورکینیاز دابیژا از مشهد به تهران تبعید شد و در میان راه دزدان اموال او را به غارت بردند.
1290 ماجرای سفر خود را به نظم درآورد و استاد خود صیدعلی خان درگزی را ستود.
1290 هنگام تبعید، بین راه سبزوار – شاهرود، با حیدر خان عمواوغلو و رفیقش ابوالفتح زاده ملاقات کرد و چون نتوانست به مشهد بازگردد، نامهای به شیخ جواد تهرانی نوشت که به هر وسیله باشد، تذکره عبور برای حیدر خان و دوستش تهیه کرده آنان را از مرز بگذراند.در این سفر حیدر خان پس از یک ماه توقف در مشهد عازم لندن شد.
1292 14 جدی ( دی ماه) دوره دوم نو بهار را در شهر مشهد منتشر کرد.
1292 از طرف مردم کلات، سرخس و درگز به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی انتخاب شد.
1293 14 قوس، ( آذر) دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد.
1294 اسد- (مرداد ماه) بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان را نوشت، و در روزنامه نوبهار، سال چهارم از شماره 61 به بعد منتشر کرد.
1294 در کابینه محمد ولی خان سپهدار اعظم، به بجنورد تبعید شد و شش ماه در حالت تبعید به سر برد.
1294 عقرب – ( آبان) روزنامه نوبهار او توقیف شد.
1294 مسأله مهاجرت پیش آمد و به قم مهاجرت کرد.
1294 به علت واژگون شدن درشکه، دست او در راه قم شکست ، و ادیب الممالک فراهانی، قصیده ای به مطلع :
" شکست دستی کز خامه بس نگار آورد نگار ها ز سر کلک زرنگار آورد"
را خطاب به بهار سرود
1294 انجمن دانشکده تهران را بنیان گذاشت.
1296 سال ششم نوبهار را در تهران منتشر کرد
1296 11 اسد – (مرداد) سال ششم نوبهار او توقیف شد
1296 14 اسد – (مرداد) روزنامه زبان آزاد را سه روز پس از توقیف نوبهار منتشر کردکه 35 شماره آن منتشر شد.
1296 پنجشنبه 9 عقرب روزنامه نوبهار که روز 8 عقرب به دستور احمد شاه از توقیف خارج شده بود ، مجدداً منتشر شد.
1296 مطابق 1336 ه . ق . 1917 م . مادر بهار ( 14 سال پس از در گذشت پدرش ملک الشعرای صبوری) در گذشت.
1296 تاریخچه سه سال و نیم جنگ ( 1914 تا 1918 م ) با بخشی از تاریخ قاجاریه را نوشت و در روزنامه نوبهار، سال ششم به چاپ رسانید.
1297 1 ثور – ( اردیبهشت) نخستین شماره مجله دانشکده را در تهران منتشر کرد که یک سال دوام یافت.
1297 قصیده معروف « بث الشکوی» را به مطلع : « تا بر زبر ری است جولانم» به مناسبت توقیف روزنامه نوبهار سرود.
1297 رمان نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید را نوشت و در روزنامه ایران که در آن زمان مدیریت آن با برادرش : محمد ملکزاده » بود منتشر کرد.
1298 23 حوت - ( اسفند) نخستین شماره روزنامه یومیه نیمه رسمی ایران به مدیریت اوانتشار یافت .که مدت 2 سال « تا سوم اسفند 1299 » دوام یافت .
1299 در کابیه سید ضیاءالدین طباطبایی، در کودتا مدت سه ماه در شمیران تحت نظر بود
1299 قصیده« هیجان روح » را به مطلع : « ای خامه دو تا شو و به خط مگذر » سرود.
1300 تا اوایل سال 1305 شمسی مدتی با جمعی دیگر از فضلای ایران در محضر درس هرتسفلد ، دانشمند آلمانی، برای فرا گرفتن زبان پهلوی حاضر شد.
1300 در مجلس چهارم از طرف مردم بجنورد به نمایندگی انتخاب گردید.
1301 قصیده معروف دماوند و سکوت شب را سرود.
1301 2 میزان – ( مهر ماه) روزنامه نوبهار هفتگی را در تهران منتشر کرد.
1301 تاریخچه اکثریت در مجلس چهارم را نوشت ، که قسمتی از آن را در روزنامه نوبهارهفتگی چاپ و به علتی از چاپ بقیه خودداری کرد.
1302 از طرف مردم ترشیز ( کاشمر ) به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب گردید.
1302 قسمتی از سرگذشت خود را به نظم در آورد، که مطلع آن این است : ( یاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود).
1302 مثنوی جمهوری نامه را سرود. این مثنوی، اولین بار در روزنامه قرن بیستم به نام میرزاده عشقی به چاپ رسید.
1303 هنگامی که بهار در مجلس نطق تندی ایراد کرد و قصدداشت از مجلس خارج شود ،واعظ قزوینی مدیر روزنامه رعد قزوین که شباهت به بهار داشت در جلوی مجلس بجای او مورد اصابت گلوله قرار گرفت، و از پای درآمد، بهار دراین باره قصیده« یک شب شوم» را به مطلع : « شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند» سرود .
1305 در مجلس ششم به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد .
1305 چهار خطابه خود را خطاب به رضا شاه پهلوی سرود.
1306 قصیده معروف فتح دهلی را سرود.
1307 در دارالمعلمین به تدریس اشتغال ورزید.
1307 به عللی از کار سیاست کناره گرفت .
1308 یک سال به زندان مجرد افتاد. در این مدت چند قصیده و مسمط ساخت که در جلداول دیوان او « چاپ اول» از صفحه 485 تا 500 مندرج است. در باره زندانی شدنش در غزلی گوید:
" من نیم مسعود بو احمد ولی زندان من کمتر از زندان نای و قلعه مندیش نیست".
1309 مثنوی مستزاد خود را خطاب به صادق سرمد سرود ، که در آن، شیوه و سبک شعرای گذشته و معاصر خود را معلوم کرد.
1311 دیوان اشعار خود را به طبع رسانید، که پس از چاپ 208 صفحه از ادامه چاپ آن جلوگیری شد.
1311 روز 29 اسفند بار دیگر به زندان افتاد، که مدت 5 ماه بطول انجامیدو شعر زیبای شباهنگ را به مطلع : « بر شو ای رایت روز از در شرق » و قصیده هفت شین را به مطلع :
"شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سر کند گل با نسیم صبح سر از خاک برکند"
را سرود .
1312 از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد .
1312 اندرزهای « آذرباد ماراسپندان» را از پهلوی به پارسی بلرگردانید و به نظم کشید.
1312 قصیده معروف : « امشو در بهشت خدا وایه پندری» را به لهجه مشهدی سرود. متأسفانه تمام این قصیده در دیوان او به چاپ نرسیده است.ولی همه قصیده در مجله یغما به چاپ رسیده است.
1312 سرودن کارنامه زندان را شروع کرد.
1312 شاهنامه گشتاسب یا یادگار زریران را از پهلوی به پارسی برگرداند.
1312 شرح احوال فردوسی را بر مبنی شاهنامه به رشته تحریر در آورد.
1312 قرارداد تصحیح تاریخ بلعمی را با وزارت فرهنگ امضاء کرد، که این کتاب در سال 1345 شمسی به همت روانشاد محمد پروین گنابادی از طبع خارج شد.
1313 کارنامه زندان را که در سال 1312 در زندان شروع کرده بود در اصفهان به پایان رسانید.
1313 برای برگزاری جشن هزاره فردوسی ، با وساطت مرحوم محمد علی فروغی « ذکاءالملک» و علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت،از اصفهان به تهران فراخوانده شد.
1313 قصیده « آمال شاعر» را پس از بازگشت از اصفهان سرود.
1313 شعر «درینک واتر» شاعر انگلیسی را ، که در جشن هزاره فردوسی سروده بود به شعرفارسی درآورد.
1313 قصیدههای « آفرین فردوسی» و « کل الصید فی جوف الفرا» در هزاره فردوسی سرود.
1313 بار دیگر در دانشسرای عالی به تدریس ادبیات مشغول شد.
1313 رساله زندگی مانی را تألیف کرد.
1315 فروردین ماه مطابق ذیحجه 1354 ه. ق – مارس 1936 م ، سفری کوتاه به عزم گردش به طرف مازندران و گیلان رفت، که رهآورد سفرش قصیده زیبای « سپید رود » بود به این مطلع :
"هنگام فرودین که رساند زما درود بر مرغزار دیلم و طرف سپید رود"
1316 دوره دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه نهران افتتاح شد و بهار عهده دار تدریس بعضی ازدروس آن گردید.
1318 کتاب مجمل التواریخ و القصص با تصحیح وی از طبع خارج شد.
1318 قصیده « دیروز و امروز» را سرود.
1321 3 اسفند ماه روزنامه نوبهار را بار دیگر در تهران منتشر کرد، که پس از انتشار 102 شماره تعطیل شد.
1321 مقاله معروف « از آن طرف راه نیست » را در چند شماره نوبهار یومیه به چاپ رسانید.
1321 جلد اول و دوم سبکشناسی « یا تاریخ تطور نثر فارسی» را منتشر کرد.
1322 شرح زندگانی سید حسن مدرس را نوشت و در روزنامه نوبهار منتشر کرد.
1322 انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی در تهران تشکیل شد .بهار از 1322تا 1326 مدتی ریاست کمیسیون ادبی آن انجمن را داشت .
1322 رسالهای زیر عنوان «در آرزوی مساوات» را نوشت که در چند شماره نوبهار به طبع رسید.
1323 جلد اول تاریخ احزاب سیاسی یا انقراض قاجاریه را که در سال 1321 تا 1322 تألیف کرده بود، چاپ و منتشر کرد.
1324 هنگام زمامداری احمد قوام « قوامالسلطنه» عهده دار وزارت فرهنگ شد.
1324 5- 1364 ه. ق برابر 6-1945 با هیاتی برای شرکت در برگزاری جشن 25 سالگی تشکیل حکومت آذربایجان شوروی رهسپار باکو شد .
1324 قصیده معروف « هدیه باکو» را سرود که رهآورد سفر اوست به آذربایجان شوروی.
1324 سفر کوتاهی از تهران به مشهد رفت .
1324 بخشی از کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات عوفی ، به تصحیح وی ، از طرف وزارت فرهنگ انتشار یافت.
1324 شرح زندگی لنین را نوشت، که در مجله پیام نو ، سال دوم ، شماره 3 بهمن ماه 1324 به طبع رسیده است.
1324 ریاست نخستین کنگره نویسندگان ایران را که از طرف انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده بود بعهده گرفت.
1325 با احمد قوامالسلطنه همکاری کرد و حزب دموکرات تیران را تأسیس کرد.
1325 از مقام وزارت فرهنگ احمد قوام کناره گرفت .
1326 جلد سوم سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی را به چاپ رسانید.
1326 در دوره پانزدهم قانونگذاری مجلس به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.
1326 برای معالجه سل ، از تهران رهسپار سویس شد.
1327 هنگامی که در سویس مشغول معالجه بود، مکاتبهای با ادیبالسلطنه دارد که معروف است.
1328 اردیبهشت ماه، از سفر استعلاجی خود از سویس به ایران بازگشت.
1328 قصیده « یک صفحه از تاریخ را سرود به این مطلع :جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد.
1329 «جمعیت ایرانی هواداران صلح» را در تهران تشکیل داد.
1329 دولت پاکستان رسماً از وی دعوت کرد تا سفری به پاکستان کند، بعلت بیماری نتوانست به این سفر برود.
1329 1 اردیبهشت، سفارت کبرای پاکستان ، مجلس یادبودی برای محمد اقبال لاهوری تشکیل داد ، و بهار عهده دار ریاست آن مجلس بود و سخنرانی گرمی در باره اقبال ایراد کرد.
1329 یک اسفند ، پیامی به دانشجویان فرستاد.
1329 قراردادی بست که سبکشناسی شعر فارسی را نیز بنویسد و وزارت فرهنگ اقدام به چاپ آن نماید. بخشی از آن کتاب را نوشت و متأسفانه بیماری نگذاشت که به ادامه کاربپردازد. نیز مرگ مجال نداد که کار شروع کرده را به پایان برد. آن قسمت نوشته شده که خود به وزارت فرهنگ تحویل داده بود ، در سال 1342 شمسی به کوشش آقای علیقلی محمودی بختیاری به نام سبکشناسی یا تطور شعر فارسی، بخش یکم ، دفترچهارم، در 112 صفحه از طرف مؤسسه مطبوعاتی علمی منتشر شد.
1329 در تابستان، آخرین اثر خود، قصیده « جغدجنگ» را سرود و برای همیشه دفتر اشعارخود را در هم پیچید. این قصیده اولین بار در روزیکشنبه 13 اسفند ماه « 25 ج ا ، 1370 ه.ق و سوم مارس 1952 م » در روزنامه مصلحت به چاپ رسید.
1329 سه شنبه 29 اسفند، پیامی به جوانان ایران فرستاد.
1330 روز اول اردیبهشت ، مطابق 15 ماه رجب 1370 ه. ق. / 21 آوریل 1951 م ، ساعت 8 صبح ، در خانه خود در خیابان ملکالشعرا بهار، خیابان تخت جمشید بدرود زندگی گفت.
1330 دوم اردیبهشت ماه ، مطابق 16 ماه رجب 1370 ه. ق. / 22 آوریل 1951 م بعد از ظهر جنازه او را از مسجد سپهسالار تا چهار راه مخبرالدوله، بر سر دست بردند. و ساعت 4 بعد از ظهر همانروز او را در شمیران، در باغ آرامگاه ظهیر الدوله ، به خاک سپردند
پیوندهای مرتبط:
زندگینامهی بهار به قلم خودش (pdf)
دانلود گزیدهی اشعار بهار (pdf)
پینوشت:
منابع:ویکیپدیای پارسی،سایت ملکالشعرای بهار،
در نگارش سالها به جای استفاده از تاریخ هجری قمری، از تقویم جلالی (خورشیدی) استفاده کردم که در مقایسهی نوشته ها (نوشته خود شادروان بهار و محمد گلبن) و متن فوق، اندکی اختلاف دیده میشود که به گمانم به علت تبدیل سالها از قمری به شمسیست)
به عنوان مثال: تاریخ تولد بهار، به قلم خودشان؛ دوازدهم ربیع الاول 1304 هجری قمری نوشته شده که این تاریخ در ویکی پدیای پارسی 1305 است.
در ویکی پدیای پارسی 16 آبان 1266 خورشیدی ، در نوشته ی مهرداد بهار20 آذر 1265 و در نوشته ی محمد گلبن، 16 آبان 1263 خورشیدی.