نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد، نامی ابداعی است که از دو آی دیِ مسنجرِ یاهو در سال‌های دور، گرفته شده که امروز به نوعی، شاید نام مستعارم هم شده باشد. وبلاگ نویسی رو ابتدا در پرشین بلاگ در سال 83 آغاز کردم و از آذر 83، در بلاگفا با نشانی "شاد باشید.بلاگفا.کام" ، ادامه دادم. از سال 90 در نشانی "نیکشاد.بلاگفا.کام" به نوشتن ادامه دادم که بعد از مشکلات اخیرِ بلاگفا، به " بیان" آمدم. اینجا هم قرار بر این دارم که از موسیقی و شعر و داستان و از این دست، بنویسم.

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

گیله مرد در اتاق تاریک نیمتنه آستین کوتاه را از تن کند و آب آن را فشار داد، دستی به پاهایش کشید. آب صورتش را جمع کرد و به زمین ریخت. شلوارش را بالا زد، کمی ساق پا و سر زانو و رانهایش را مالش داد، از سرما چندشش شد. خود را تکانی داد و زیر چشمی نگاهی به مامور دومی انداخت. مامور بلوچ تفنگش را با هر دو دست محکم گرفته و در ایوان باریکی که مابین طارمی و دیوار وجود داشت، ایستاده بود و افق را تماشا می کرد.

در تاریکی جز نفیر باد و شرشر باران و گاهی جیغ مرغابیهای وحشی، صدایی شنیده نمیشد. گویی در عمق جنگل زنی شیون می کشید، مثل اینکه می خواست دنیا را پر از ناله و فغان کند.

برعکس محمدولی، مامور بلوچ هیچ حرف نم یزد. فقط سایه او در زمینه ابرهای خاکستری که در افق دائما در حرکت بود، علامت و نشان این بود که راه آزادی و زندگی به روی گیله مرد بسته است. باد کومه را تکان میداد و فغانی که شبیه به شیون زن دردکش بود، خواب را از چشم گیله مرد می ربود، بخصوص که گاهگاه، باد ابرهای حائل قرص ماه را پراکنده می کرد و برق سرنیزه و فلز تفنگ چشم او را خسته می ساخت

  • سیاوش اکبریان