نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد

وبلاگ اختصاصی سیاوش اکبریان

نیک‌شاد، نامی ابداعی است که از دو آی دیِ مسنجرِ یاهو در سال‌های دور، گرفته شده که امروز به نوعی، شاید نام مستعارم هم شده باشد. وبلاگ نویسی رو ابتدا در پرشین بلاگ در سال 83 آغاز کردم و از آذر 83، در بلاگفا با نشانی "شاد باشید.بلاگفا.کام" ، ادامه دادم. از سال 90 در نشانی "نیکشاد.بلاگفا.کام" به نوشتن ادامه دادم که بعد از مشکلات اخیرِ بلاگفا، به " بیان" آمدم. اینجا هم قرار بر این دارم که از موسیقی و شعر و داستان و از این دست، بنویسم.

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

 

 

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش پنجم ؛ قمرالملوک وزیری_3)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش ششم؛ قمرالملوک وزیری_4؛ به همراه 18 ترانه از قمرالملوک)

دکتر ناصرالدین پروین، می نوسید:

به زودی، ترانه­ی مرغ سحر به هشتاد سالگی {منظور سال نگارش این متن است؛ به تاریخ تازه، حدود نود سالگی­ست} خواهد رسید و آن گاه نیز چون امروز، سِحرِ مرغ سحر، ما را به همدلی و هم­آوازی واخواهد داشت.ناله­ی این مرغ بهاری را بهار خراسانی {ملکالشعرای بهار} در یک خزان سیاسی شنید. ناله­یی که گویی از پگاهی دور­دست آغاز شده و همه­ی شام­های پر ادبار را تا روزگار ما در نوردیده است.

                

کدام شام تاریک؟

خاطره­های شاعر و ترانه سرای نامدار، اسماعیل نواب صفا را می خواندم. دیدم اشاره­یی به آن خزان سیاسی کرده و ناله­ی بلبل هزار آوای سحر خیز؛ ملک الشعرا را مربوط به"حوادث دوران محمدعلی شاه و بستن مجلس شورای ملی و بلا تکلیفی مملکت در لحظاتی حساس" انگاشته است. وی، با اشاره به روایتی از زبان موسی نی داوود، می افزاید: "در غیر این صورت، رضا شاه پس از شنیدن این شعر و آهنگ، مجریان آن را مورد محبت قرار نمی داد"(2). گویی، نویسنده­ی ساده دل که خود در دوره­ی خودکامگی رضاشاهی زیسته، از کارهای او ناآگاه بوده، محبت او را به بازماندگان خود کامگی محمدعلی شاهی و تعیین مقرری برای سالار­الدوله، برادر خونریز و آزادی ستیزش را نمی­دانسته است. وانگهی، از زبان یکی از دو برادر سازنده­ی آهنگ مرغ سحر می گوید: " در واقع، ترانه­ایست که استاد بهار برای مخالفت با رضاشاه سروده است"(3) و این سخن با آن سخن نمی خواند.در باره­ی زمان سرودن مرغ سحر، به همین بسنده می کنم که بهار، سخنها به نثر و نظم در باره­ی دوره­ی مشروطه خواهی گفته و از سروده های آزادیخواهانه­ی خود یاد کرده است. در آنها، هیچ اشاره­ایی به آن ترانه، که بی درنگ پس از اجرایش در دلها نشست، دیده نمی شود. وانگهی، چنان­که خواهیم دید، در سال 1306 که برای نخستین بار اجرا شد، نام سراینده­ی ترانه را پنهان داشتند.

کسانی هم سرایش آن را به دوره­ی زندان یا پس از زندان و تبعید بهار منسوب داشته­اند که به کلی نادرست است. در آن هنگام، شاعر­_ اگر چه مغضوب دستگاه بود_ هنوز نمایندگی مجلس را بر عهده داشت. گفتنی ست که به روایت نیرسینا، یک ماه پس از ضبط مرغ سحر با صدای ملوک ضرابی، شهربانیِ رضاشاهی جلوی توزیع آن را گرفت(4).

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش پنجم ؛ قمرالملوک وزیری_3)

 

با گروه همایون در پنجاهمین سالمرگ قمرالملوک وزیری

سهیلا میرزایی، ٤ دی ١٣٨٨

با توجه به کنسرت‌های مختلفی که گروه‌های موسیقی سنتی ایرانی در داخل و خارج از کشور اجرا می‌کنند، این اولین بار بود که تصانیف قمر به یاد وی توسط خواننده زن، یلدا یزدانی، اجرا می‌شد. به همین دلیل با استقبال حاضرین روبرو شد.

شهرزادنیوز:

یلدا یزدانی به عنوان خواننده گروه موسیقی کلاسیک همایون در ماه نوامبر برای اجرای کنسرت‌هایی در آلمان، هلند و فرانسه به اروپا سفر کرد. این گروه به یاد پنجاهمین سالمرگ بانو قمرالملوک وزیری تصانیفی را از او انتخاب و بازخوانی کرد. با توجه به کنسرت‌های مختلفی که گروه­های موسیقی سنتی ایرانی در داخل و خارج از کشور اجرا می کنند، این اولین بار بود که تصانیف قمر به یاد وی توسط خواننده زن، یلدا یزدانی، اجرا می‌شد. به همین دلیل با استقبال بسیار و پرهیجان مردم حاضر در سالن روبرو شد.یلدا یزدانی که از کودکی با شعر و موسیقی زندگی کرده است، از دوران نوجوانی و جوانی به سرایش چهارپاره و غزل پرداخت و همزمان به خواندن آواز نیز علاقه نشان داد. اما پس از انقلاب زنان اجازه‌ی اجرا، خصوصا تک‌خوانی، نداشتند، بنابراین در این دوره نه تنها تشویقی در کار نبود بلکه این نوع استعدادها سرکوب نیز می‌شدند.به یاد قمر

از یلدا یزدانی در مورد چگونگی گرایش جدی اش به خوانندگی می پرسم.

ـ زمانی که دانشجو بودم، به علت آشنایی با دانشجوهای باتجربه تر، توانستم به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفت و آمد کنم و سپس در کلاس‌های استاد پریسا حضور داشته باشم و نخستین درس‌های جدی آواز را بیاموزم.

 ـ از اساتید خود بگویید، با کدامیک همخوان تر شدید و توانستید فضاهای مشترکی را تجربه کنید؟

 ـ به جز بانو پریسا از کلاس های مختلف اساتید دیگری چون هنگامه اخوان، نصراله ناصح پور، محمود خادم و محمدرضا لطفی نیز بهره برده­ام که هر یک سرشار از اطلاعات موسیقیایی خوبی بودند و من با استاد ناصح پور و استاد محمدرضا لطفی هم­خوان تر بودم ولی کسی که مرا به دنیایی که امروز در آن زندگی می­کنم نزدیک کرد، آقای مهران مهرنیا بود. آشنایی با ایشان و سپس آشنایی و شاگردی مستقیم و غیرمستقیم استاد طالع همدانی اثرگذارترین­ها در زندگی هنری من بودند. مهران مهرنیا نقش بزرگی در زنده نگاه داشتن نام تصنیف سازان بزرگی چون عارف قزوینی و امیرجاهد داشت که هم نسل بانو قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی و مرتضی خان نی­داوود بودند. پس با این دو همرنگ­ترم. چون من و همسرم عاشقانه با دنیای استاد طالع همدانی پیوند می­خوریم. ما هفت سال در کنار استاد خاطره­هایش را مرور می کردیم و نسل خود را به نسل او که بیش از نیم قرن از ما با تجربه­تر بود، نزدیک می کردیم.

ـ چطور شد که به بازخوانی کار قدما پرداختید و چرا قمرالملوک وزیری برایتان پررنگ تر مطرح شد؟

 ـ به قول پژمان بختیاری: صد قرن هزار ساله باید / تا یک قمرالملوک زاید

قمر اساسا پر­رنگ است. او علاوه بر شهامت و مهربانی و انسان دوستی­ای که داشت، از صدای بسیار قوی و لطیف و وسیع و پرحجمی برخوردار بود و همه­ی اینها در یک حنجره!زندگی کردن در فضایی این­چنینی تو را به دنیایی می­کشاند که پر از خاطره­هاست و طبیعی است که وقتی می­بینی آن­همه ملودی ناب از قدیم داریم که نسل ما حتی یک بار نشنیده­اند، پس چرا اجرا نشوند؟ چرا بازخوانی نشوند؟ چرا یاد قمر را زنده نگه نداریم؟ زنی که در زمان خود با شکستن تابوی حجاب زن و صدای زن، روی صحنه ظاهر می شود.

ـ با توجه به اینکه هنرمند زن فعالی هستید آیا محدودیت­هایی متوجه فعالیت­های شما می شود؟

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش چهارم ؛ قمرالملوک وزیری_2)

خاطره ای از قمرالملوک وزیری از زبان بیژن ترقی:

" مرحوم پدرم،دوستی داشت از ثروتمندان معروف شهرستان یزد که هرچند یکبار، به خاطر ملاقات قمرالملوک وزیری به تهران می­آمد و هدایای گرانبها و نفیسی به او تقدیم می­کرد. یکی از دفعات که درست به خاطر دارم ایام فروردین و روزهای عید نوروز بود، با پدر قرار داشتند به ملاقات قمربروند، پدر مرا هم که پسر بچه ای ده، دوازده ساله بودم، با خود برد.بیژن ترقیهمین­قدر به خاطر دارم که اطراف منزل قمر مدتی انتظار کشیدیم، تا اینکه بالاخره با سر و رویی آراسته از منزل بیرون آمد. بلافاصله رو به دوست پدر کرد و گفت " قبل از آنکه به مهمانی برویم من کاری  دارم که پس از انجام آن  خواهیم رفت،  اول آنکه من چیزهایی سفارش داده ام که میگیریم، بعد هم یک زحمت دیگری دارم که با شرمندگی خواهم گفت". خلاصه آنکه  از مغازه ای دو صندوق در بسته تحویل گرفتند و در پشت ماشین قرار دادند. سپس خانم قمر به  دوست پدرم گفت: می دانم دیر شده ولی زود تمام می شود، زحمت بکشید، مرا به جاده­ی شهر ری برسانید، چون یک کار کوچکی دارم، تا با خیال راحت نزد مهمانان شما برویم.در نیمه­های جاده­ی شهر ری که در آن ایام بیابانی بیش نبود، مقابل دو خانه­ی مخروبه کاهگلی، ماشین را نگهداشتند.قمر در حال پیاده شدن بود که از {شنیدن}  صدای ماشین، پرده­ی مقابل آن دو خانه مخروبه کنار رفت و تعدادی بچه­های سه چهار ساله، با سر و روی ژولیده و لباس­های کهنه و مندرس، ذوق­کنان بیرون دویدند و دستهای کوچک خود را به طرف قمر باز نگه داشتند.به راستی منظره­ای بهت آور بود. قمر با آنکه به خاطر مهمانی از هر جهت خود را آراسته بود، گویی به استقبال عزیزان و فرزندان خود می­رود؛ یک­ یک آنان را درآغوش گرفته، چهره­های دود زده و موهای درهم و غبار­آلودشان را می­بوسید و می­گریست. به اشاره او صندوق ها را بیرون آوردند. کودکان حس می­کردند باز، درهای خوشبختی به رویشان باز شده. شادی با قمر آمده بود. لباس­ها ، کفش­ها، جوراب­های رنگین، بر سر دست­ها به پرواز در آمده؛ فریاد شادی کودکان نه {تنها} ما را که فرشتگان آسمان را به شادی و رقص آورده بود؛ من اگرچه کودکی بیش نبودم ولی از همان روز بود که عشق را شناختم " .

محمد جواد کسایی درباره­ی قمرالملوک می نویسد:

از سنین نوجوانی در خانه­ی شوهر­خاله­ی خود یعنی مجدالصنایع با هنرمندانی چون درویش خان،رکن­­الدین­خان مختاری،حاجی خان عین­الدوله (نوازنده­ی تنبک) و حسام­السلطنه آشنا شد. در جلسه­­ای مرتضی نی­داوود را دید و به کلاس درس او راه یافت. اولین کنسرت خود را به همراه تار نی­داوود در گراند هتل تهران به سال 1303 اجرا کرد . قمر با بسیاری هنرمندان موسیقی و شاعران،  دوستی و رفت و آمد داشت؛ از جمله میرزاده­ی عشقی. این شاعر وطن دوست، در تیرماه 1303 به دست مأموران حکومتی به قتل رسید. "قمر چند سال بعد، صفحه­ی گرامافونی در ابوعطا و حجاز به یاد عشقی ضبط کرد و همراه با ویولن حسین یاحقی این شعر را با لحن مؤثری خواند :

هزار بار مرا مرگ به این سختی است

برای مردم بدبخت، مرگ خوش­بختی است

  • سیاوش اکبریان

ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش نخست؛ ترانه سرا: ملک الشعرای بهار)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش دوم؛ آهنگ­ساز: مرتضی نی­داوود)
ماجرای ترانه­ی "مرغ سحر" (بخش سوم؛ قمرالملوک وزیری_1)

اما قمر هر چه از رجال این چنینی دوری می جست، به محافل ادبی عشق می ورزید. شاعران پر آوازه­ی آن دوران از قبیل ملک الشعرای بهار، میرزاده عشقی، عارف، ایرج میرزا و شهریار،ایرج میرزااو را چون نگینی پر بها در حلقه­ی خود می گرفتند و هنر او را درحد یک هنرمند آزاده ارج می­گذاردند و موجه ترِین و زیباترین شعرهای خود را به او می­دادند تا بخواند و نیز در وصف او شعر های زیبا می­سرودند. در این میان، شیفتگی ایرج میرزای خوش ذوق­_که گویا گوشه ی چشمی هم به قمر داشت_از همه بیشتر بود؛ او در چندین شعر خود از قمر به صراحت نام می بَرَد. در یکی از این شعرها درستایش قمر می­گو ید که قمر اصلا ً این جهانی نیست و به اشتباه به این جهان خاکی پیوند خورده است.او می گوید که خداوند در اصل، قمر را برای دل خود آفرید، اما چون جهان را خلق کرد و پی برد که چیزی کم دارد، بخاطر {کامل کردن دنیا} دل از قمر کَند و او را به زمین فرستاد :

قمر آن نیست که عاشق برد از یاد او را
یادش آن گل نه که از یاد برد باد ا و را
مَلَکی بود قمر پیش خداوند عزیز
مرتعی بود فلک، خرّ م و آزا د او را
چون خدا خلق جهان کرد به این طرز و مثال
دقتی کر د و پسندیده نیفتاد او را
دید چیزی که به دل چنگ زند در او نیست
لا جَرَ م دل ز قمرکَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وی و حسن عجبی
گر چه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشک وی اینگونه گلو پاره کند
ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را ؟

قمر هم بعد از مرگ ایرج میرزا به سر ِخاک او رفت و ترانه­ی “امان از این دل…” ، سروده ی امیر جاهد را با آوازی {متاثر}، به یاد او خواند چرا که امیرجاهد، این ترانه را به نام ایرج سروده و در بندی حتی نام او را نیز می آورد :ای گنج دانش ! ایرج کجایی ؟/ در سینه ی خاک پنهان چرایی؟/ تا بوده در این دنیای فانی / کی بوده از خوبان ، بجز رنج جدایی

              

  • سیاوش اکبریان