رباعیات خیام با صدای شاملو؛ بخش دوم
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را کـه شب می گذرد
یاران به مرافقت، چو دیدار کنید
شاید که ز دوست، یاد بسیار کنید
چون باده ی خوشگوار نوشید به هم
نوبت چو به ما رسد، نگون سار کنید
ساقی غم من بلند آوازه شده ست
سر مستی من، برون ز اندازه شده ست
با موی سپید، سرخوشم؛ کز می تو
پیرانه سرم، بهار دل تازه شده ست
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست
دریاب که هفته ی دگر خاک شده ست
می نوش و گلی بچین که تا در نگری
گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی ست خلاف، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود!
فردا باشد بهشت، همچون کف دست
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه!
پر کن قدح باده، که معلومم نیست
کین دم که فرو برم، بر آرم یا نه
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان، فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی:
کی بی خبران، راه نه آن است و نه این
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم
با اینهمه از دانش خود شرمم باد
گر مرتبه ای، ورای مستی دانم
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم، یک یک باز
چون عمر به سر رسد، چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ
خوش باش که بعد از من و تو، ماه بسی
از سلخ به غره آید، از غره به سلخ
غره: روز اول ماه قمری
سلخ: روز آخر ماه قمری
,,